کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مصول پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مصول
لغتنامه دهخدا
مصول . [ م ِص ْ وَ ] (ع اِ) هر مایعی که در آن حنظل تازه را اندازند تا تلخی وی برطرف گردد. (ناظم الاطباء). چیزی است که در وی حنظل ترنهند تا تلخی از وی رود. (منتهی الارب ) (آنندراج ).
-
مصول
لغتنامه دهخدا
مصول . [ م ُ ] (ع مص ) جدا گردیدن آب از شیر. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
-
مصول
لغتنامه دهخدا
مصول . [ م ُ ص َوْ وَ ] (ع ص ) آنچه در سوختن به حد خاکستر نرسد. (مجمع الجوامع).
-
واژههای همآوا
-
مثول
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] mosul ۱. به خدمت ایستادن.۲. به حضور آمدن.
-
مثول
فرهنگ فارسی معین
(مُ) [ ع . ] (مص ل .) 1 - به حضور آمدن ، به خدمت ایستادن . 2 - تشبیه کردن . 3 - افتادن از موضع و جای خود. 4 - چسبیدن به زمین . 5 - بریدن گوش و بینی کشته برای عبرت دیگران .
-
مسول
فرهنگ فارسی معین
(مُ سَ وِّ) [ ع . ] (اِفا.) فریبنده و اغوا کننده .
-
مثول
لغتنامه دهخدا
مثول . [ م ُ ] (ع مص ) بر پای ایستادن . (تاج المصادر بیهقی ) (المصادر زوزنی ). ایستادن و به خدمت ایستادن . (آنندراج ) (منتهی الارب ). به خدمت پیش ایستادن . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) (از اقرب الموارد) : قصه به حضرت سلطان بنوشتند و راه وصول به خدمت م...
-
مسول
لغتنامه دهخدا
مسول . [ م ُ س َوْ وَ ] (ع ص ) اغواشده . فریب خورده . بیراه کرده شده . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد)
-
مسول
لغتنامه دهخدا
مسول . [ م ُ س َوْ وِ ] (ع ص ) اغواکننده . فریبنده . بی راه کننده . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). ج ، مسولین : و آنچه کرده است از سر تعجیل بوده است به وسوسه ٔ شیطان مسوّل ، و توهّم نفس اماره ٔ مخیل . (سندبادنامه ص 100).
-
مسول
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] mosavvel اغواکننده؛ فریبنده.
-
جستوجو در متن
-
ماصل
لغتنامه دهخدا
ماصل . [ ص ِ ] (ع ص ) اسم فاعل از مَصل و مصول . (از اقرب الموارد). || اندک از دهش . (منتهی الارب ). اندک از عطا ودهش . (ناظم الاطباء). عطای اندک و گویند «اعطاه عطاءماصلا». (از اقرب الموارد). || اندک از شیر. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب المو...