کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مصوص پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مصوص
لغتنامه دهخدا
مصوص . [ م َ ] (ع ص ، اِ) زنی که هنگام جماع شیفتگی کند بر مرد. (غیاث ) (ناظم الاطباء)(از آنندراج ). || کُسی که بمکد تری بالای نره را. ج ، مصائص . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء)(از آنندراج ). || طعامی که از گوشت پخته ٔدرسرکه انداخته سازند و یا مخ...
-
واژههای همآوا
-
مسوس
لغتنامه دهخدا
مسوس . [ م َ ] (اِخ ) دهی است به مرو. (منتهی الارب ). نام قریه ای به مروو منسوب به آن مسوسی است . (یادداشت مرحوم دهخدا).
-
مسوس
لغتنامه دهخدا
مسوس . [ م َ ] (ع ص ، اِ) آب نه شیرین ونه شور. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (آنندراج ).آبی که نه شور باشد نه شیرین . (ناظم الاطباء). آبی به میان خوش و شور. (مهذب الاسماء). آبی که میان خوش وشور باشد. (دهار). || آب که دست بدان رسدو تشنه سیراب شود. ...
-
مسوس
لغتنامه دهخدا
مسوس . [ م ُ س َوْ وِ ] (ع ص )سوس درافتاده . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). شپشه زده . کرم خورده . (یادداشت مرحوم دهخدا). || کاری آراسته و زینت داده شده . (از منتهی الارب ).
-
مسوس
لغتنامه دهخدا
مسوس . [ م ُ س َوْ وِ ](ع ص ) درختی که کرم را می پروراند. (ناظم الاطباء).
-
جستوجو در متن
-
مصوصات
لغتنامه دهخدا
مصوصات . [ م َ ] (ع ص ، اِ) ج ِ مصوص .(یادداشت مؤلف ) (منتهی الارب ). رجوع به مصوص شود.
-
مصائص
لغتنامه دهخدا
مصائص . [ م َ ءِ ] (ع اِ) ج ِمصوص . (منتهی الارب ) (آنندراج ). رجوع به مصوص شود.
-
هلام
لغتنامه دهخدا
هلام . [ هَُ ] (ع اِ) طعامی است که از گوشت و پوست گاوساله ترتیب دهند. (منتهی الارب ). گوساله ٔدر پوست پخته . (یادداشت مؤلف ) : عادت بر آن رفته است که آنچ از گوشت بزغاله سازند افسرد گویند و آنچ از گوشت گوساله کنند هلام گویند. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). |...
-
ریچار
لغتنامه دهخدا
ریچار. (اِ) ریچال . (فرهنگ جهانگیری ). طعامی است که از جغرات پزند به هر رنگ که خواهند. (شرفنامه ٔ منیری ). مربا. (ناظم الاطباء) (ازبرهان ). مربا. بوارد. (یادداشت مؤلف ) : یکی غرم بریان و نان از برش نمکدان و ریچار گرد اندرش . فردوسی .بواسطه ٔ جریان ب...
-
بزماورد
لغتنامه دهخدا
بزماورد. [ ب َ وَ ] (اِ مرکب ) گوشت پخته و تره و خاگینه باشد که در نان تنک پیچند و مانندنواله سازند و با کارد پاره پاره کنند و خورند. و بجای حرف ثانی ، رای بی نقطه هم بنظر آمده است . (انجمن آرای ناصری ) (آنندراج ) (برهان ) (از مجمعالفرس ) (از شعوری )...