کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مصنوعة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مصنوعة
لغتنامه دهخدا
مصنوعة. [ م َ ع َ ] (ع ص ) مؤنث مصنوع . ج ، مصنوعات . (ناظم الاطباء). رجوع به مصنوع و مصنوعات شود.
-
واژههای مشابه
-
مصنوعة يدوية
دیکشنری عربی به فارسی
محصول مصنوعي , مصنوع
-
جستوجو در متن
-
محصول مصنوعی
دیکشنری فارسی به عربی
مصنوعة يدوية
-
مصنوع
دیکشنری فارسی به عربی
جعل , صناعة , مزخرف , مصنوعة يدوية
-
مصنوعات
لغتنامه دهخدا
مصنوعات . [ م َ ] (ع اِ) ج ِ مصنوعة. رجوع به مصنوعة شود. || چیزهای ساخته شده و اختراع شده . (ناظم الاطباء). مصنوع کرده شده . ساخته شده . شکل و ترکیب یافته : رشید کاتب چون خواست تا دقایق صناعت اشعار تازی و پارسی بیان کند و در حقایق مصنوعات آن تألیفی ...
-
لعل خفتان
لغتنامه دهخدا
لعل خفتان . [ ل َ خ ِ ] (ص مرکب ) کنایه از مریخ . (آنندراج ) : به ترک لعل خفتان تاخت مرکب . سنجر کاشی (در معراج ). || (اِخ ) لقب یکی از امرای دست چپ امیر حمزه که قصه ٔ مصنوعه ٔ آن مشهور است . (آنندراج ) : ز دست چپ ساقی آید به مجلس ملک قاسم لعل خفتان ...
-
صناعی
لغتنامه دهخدا
صناعی . [ ص ِ ] (ص نسبی ) مصنوع . مقابل طبیعی . جعلی . مجعول : رود بر دو ضرب است : یکی طبیعی و دیگر صناعی . اما رود صناعی آن است که رود کده های او بکنده اندو آب بیاورده اند از بهر آبادانی شهری را یا کشت ... (حدود العالم ). نغمه ٔ صناعی نغمه ای است که...
-
باسطة
لغتنامه دهخدا
باسطة. [ س ِ طَ ] (ع ص ، اِ) تأنیث باسط. رجوع به باسط شود. || مسافت دور. و منه : سرنا عقبة باسطة؛ ای بعیدة. (از اقرب الموارد). || عقبة باسطة؛ عقبه ای که از آن بر دو منزل آب باشد. و یقال رکیة باسطة؛ مضادة مصنوعة کانهم جعلوها معرفة ای قامة و بسطة. (من...
-
دواوین
لغتنامه دهخدا
دواوین . [ دَ ] (ع اِ) ج ِ دیوان . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). اداره و دفتر کار وزارتخانه در قدیم . (یادداشت مؤلف ). رجوع به دیوان شود. || ج ِ دیوان به معنی دفتر محاسبه . دفتر حساب . دفتر عمومی برای ثبت درآمد و هزینه . (از یادداشت مؤلف ) : و نزل...
-
لطف اﷲ نیشابوری
لغتنامه دهخدا
لطف اﷲ نیشابوری . [ ل ُ فُل ْ لا هَِ ن ِ ] (اِخ ) مولانا لطف اﷲ نیشابوری .سالکی آگاه و صاحب جاه . معاصر امیر تیمور و شاهرخ میرزا و از مخلصان شاه نعمت اﷲ ولی کرمانی است . و هم معاصر امیر شیخ آذری و با وی ملاقات کرده است و شیخ آذری یکی از رباعیات مصنوع...
-
ملح
لغتنامه دهخدا
ملح . [ م ِ ] (ع اِ) نمک . (منتهی الارب ) (آنندراج ). نمک طعام و مذکر و مؤنث هر دو می آید ولی بیشترمؤنث می باشد. ج ، مِلاح . املاح . ملحة [ م ِ ل َ ح َ / م ِح َ ]. مِلَح . (ناظم الاطباء). نمک طعام . تصغیر آن مُلَیحة است . ج ، مِلاح . (از اقرب الموا...
-
ابوالمؤید
لغتنامه دهخدا
ابوالمؤید. [ اَ بُل ْ م ُ ءَی ْ ی َ ] (اِخ ) موفق بن احمدبن محمد مکّی خوارزمی . ملقب به اخطب ، خطیب . در نامه ٔ دانشوران آمده : اگرچه بعنوان خطیب خوارزمی و به کنیه ای که ابوالمؤید است هم اشتهار دارد و لکن به اخطب خوارزم پیش از آن دو عنوان و بیش از ...