کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مصل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
مثل
لغتنامه دهخدا
مثل . [ م ِ ] (ع اِ) مانند. (دهار) (ترجمان القرآن ) (منتهی الارب ) (آنندراج ).شبه و نظیر و مانند. قوله تعالی : لیس کمثله شی ٔ ؛ ای لیس کصفة تعریفه شی ٔ و گفته اند مثل بر سه وجه استعمال می شود: به معنی تشبیه و به معنی نفس شی ٔ و ذات آن و به معنی زائده...
-
مثل
لغتنامه دهخدا
مثل . [ م ُ ] (اِخ ) موضعی است به فلح و آن را رحی المثل نیز نامند. (منتهی الارب ).
-
مثل
لغتنامه دهخدا
مثل . [ م ُ ] (ع اِ) ج ِ مثال . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). و رجوع به مثال شود.
-
مثل
لغتنامه دهخدا
مثل . [ م ُ ث ِل ل ] (ع ص ) بسیارثَلَّة گردیده .(منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). کسی که دارای رمه ای بزرگ از گوسپند و بز و میش باشد. (ناظم الاطباء).
-
مثل
لغتنامه دهخدا
مثل .[ م ُ ث ُ ] (ع اِ) ج ِ مثال . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). رجوع به مثال شود. || اصنام عقلیه . طلسمات عقلیه . امثله ٔ علیا. ارباب انواع . صواحب الطلسمات . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).- مثل اصنام حیوانیه ؛ در فلسفه ٔ اشراق مراد ر...
-
مسل
لغتنامه دهخدا
مسل . [ م َ ] (ع مص ) روان شدن آب و مانند آن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
-
مسل
لغتنامه دهخدا
مسل . [ م َ س َ ] (ع اِ) راه در زمین نرم . || راه آب . آب رو. آبراهه . ج ، أمسلة، مُسُل ، مُسلان ، مسائل . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
-
مسل
لغتنامه دهخدا
مسل . [ م ُ س ُ ] (ع اِ) ج ِ مَسَل . رجوع به مسل شود.
-
مَثَلُ
فرهنگ واژگان قرآن
مَثل - مِثال - وصف - صفت (در عبارتهايي نظير :مثل الفريقين کالاعمي و الاصم و البصير و السميع هل يستويان .کلمه مثل به معناي وصف است ، ولي بيشتر در مثلهاي رايج در بين مردم استعمال ميشود و آن اين است که معنايي از معاني پوشيده و مخفي از ذهن شنونده را با ا...
-
مِثْلُ
فرهنگ واژگان قرآن
مانندِ - مثل ِ
-
مثل
واژهنامه آزاد
داستان و قصه.
-
جستوجو در متن
-
قراقروط
لغتنامه دهخدا
قراقروط. [ ق َ ق َ ] (ترکی ،اِ مرکب ) اسم ترکی مصل است . رخبین . و گفته اند مصل است . (فهرست مخزن الادویه ). و رجوع به قره قروت شود.
-
مغالبه
فرهنگ فارسی معین
(مُ لَ بَ یا لِ بِ) [ ع . مغالبة ] (مصل .) بر یکدیگر چیره شدن .
-
ترپ
لغتنامه دهخدا
ترپ . [ ت َ ] (اِ) کشک سیاه را گویند و به ترکی قراقروت خوانند. (برهان ). ترپک و ترپه وترف . کشک سیاه که بترکی قراقروت گویند، به تازی مصل گویند. (از فرهنگ رشیدی ). تَرْپَر. تَرْپَک . کشک سیاه و قراقروت و ترف . (ناظم الاطباء). قروت سیاه که آنرا به ترکی...
-
ماصل
لغتنامه دهخدا
ماصل . [ ص ِ ] (ع ص ) اسم فاعل از مَصل و مصول . (از اقرب الموارد). || اندک از دهش . (منتهی الارب ). اندک از عطا ودهش . (ناظم الاطباء). عطای اندک و گویند «اعطاه عطاءماصلا». (از اقرب الموارد). || اندک از شیر. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب المو...