کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مصلی گاه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مصلی گاه
لغتنامه دهخدا
مصلی گاه . [ م ُ ص َل ْ لا ] (اِ مرکب ) جای نماز. محل نماز گزاردن . مسجد یا جایی دیگر که در آن نماز خوانند. (از یادداشت مؤلف ) : نقل است که دوازده سال روزگار شد تا بر کعبه رسید که در هر مصلی گاهی سجاده باز می افکند و دو رکعت نماز می کرد. (تذکرةالاول...
-
واژههای مشابه
-
مصلي
دیکشنری عربی به فارسی
کليساي کوچک
-
مُصَلًّى
فرهنگ واژگان قرآن
محل دعا - محل نماز (کلمه مصلي اسم مکان از صلاة بمعناي دعاء است ، و معنای عبارت "وَﭐتَّخِذُواْ مِن مَّقَامِ إِبْرَاهِيمَ مُصَلًّى " اينست که از مقام ابراهيم (عليهالسلام) مکاني براي دعاء بگيريد (ازمحل مقام ابراهیم به بعد نماز بخوانید اشاره به نماز طو...
-
قره مصلی
لغتنامه دهخدا
قره مصلی . [ ق َ رَ م ُ ص َل ْ لا ] (اِخ ) دهی از دهستان سملقان بخش مانه ٔشهرستان بجنورد واقع در 30 هزارگزی جنوب باختری مانه و سر راه شوسه ٔ عمومی بجنورد به مراوه تپه . موقع جغرافیایی آن کوهستانی و سردسیر است . سکنه ٔ آن 290 تن .آب آن از رودخانه و مح...
-
مصلی دوز
لغتنامه دهخدا
مصلی دوز. [ م ُ ص َل ْ لا ] (نف مرکب ) نجاد. که دوختن سجاده پیشه دارد. (یادداشت مؤلف ). و رجوع به مصلی و مصلا و سجاده شود.
-
باغ مصلی
لغتنامه دهخدا
باغ مصلی . [ غ ِ م ُ ص َل ْ لا ] (اِخ ) باغی بوده است به هرات : [ بابر میرزا ] ماه صیام [ 860 ] ... عید کرده از باغ مصلی به باغ مختار خرامید. (روضات الجنات فی اوصاف مدینة هرات ج 2 ص 185).
-
جستوجو در متن
-
گاه
لغتنامه دهخدا
گاه . (اِ) عصر. دوره . زمان : و از خلق نخست که را آفرید از گاه آدم تا این زمانه . (ترجمه ٔ طبری بلعمی ).چنین تا بگاه سکندر رسیدز شاهان هر آنکس که آن تخت دید. فردوسی .باده ای چون گلاب روشن و تلخ مانده در خم ز گاه آدم باز. فرخی .هر شاعری به گاه امیری ب...
-
طوف
لغتنامه دهخدا
طوف . [ طَ ] (ع مص ) طواف . طوفان .تطواف . (منتهی الارب ). مطاف . تجلس . گشت . شوط. دور گردیدن . گرد گردیدن . گرد برآمدن . (تاج المصادر). گرد ورآمدن . (زوزنی ). گرداگرد چیزی گردیدن . مطلق سیر و گشت . (غیاث ) (آنندراج ). گرد و پیرامون کعبه گشتن . (منت...
-
واجب موسع
لغتنامه دهخدا
واجب موسع. [ج ِ ب ِ م ُ وَس ْ س َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) واجب به اعتبار وقت آن دو قسم است : واجب مضیق و واجب موسع. اگر زمان واجب زائد بر آن باشد واجب موسع نامیده میشود و زمان آن را ظرف مینامند مانند نماز ظهر که وقتشان از ظهر است تا غروب . (از کشاف...
-
لبیک
لغتنامه دهخدا
لبیک . [ ل َب ْ ب َ ] (ع صوت ) اجابت بادترا. ایستادم به فرمانبرداری . ایستاده ام فرمان ترا.مطیع ترا. ای اَنا مقیم ُ علی طاعتک و خدمتک ؛ اینک من در طاعت و خدمت ایستاده ام . نک من . اینک من . || آری . بلی . صاحب آنندراج گوید:... گاه بعد لبیک لفظ سعدیک ...
-
ملائکه
لغتنامه دهخدا
ملائکه . [ م َ ءِ ک َ / ک ِ ] (ع اِ) مأخوذ از تازی ، فرشتگان . (ناظم الاطباء).فرشتگان . جمع ملک است . در اصل ملائک بود تاء به جهت تأکید معنی جمع زیاده کرده اند چنانکه ملاحده جمع ملحد و صیاقله جمع صیقل . (غیاث ) (آنندراج ). ملائکة : چنانکه ابلیس را ...
-
شش
لغتنامه دهخدا
شش . [ ش َ / ش ِ ] (عدد، ص ، اِ) صفت توصیفی عددی ؛ دو دفعه سه . (ناظم الاطباء). عدد پس از پنج و پیش از هفت . ست . سته . نماینده ٔ آن در ارقام هندیه «6» است و در حساب جُمَّل نماینده ٔ آن «و» باشد قدما آن را به فتح اول تلفظ می کرده اند و امروز به کسر ت...
-
پستان
لغتنامه دهخدا
پستان . [ پ ِ ] (اِ) دو غده ٔ بزرگ بر سینه ٔ آدمی که نزد زنها بزرگتر است و از آن شیر برای بچه می تراود. غده های برآمده بر شکم حیوانات که از آن شیر بیرون می آید. عضوی از حیوان ماده که شیر دهد «پستانها دو عضو غددیند مخصوص بترشح شیر که در قدام و وسط صدر...