کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مصلحت گزاری پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
مصلحت اندیشی
لغتنامه دهخدا
مصلحت اندیشی . [ م َ ل َ ح َ اَ ] (حامص مرکب ) عمل مصلحت اندیش . || اندیشیدن درباره ٔ صلاح کار. به مصالح کار اندیشه گماشتن . خیر و صلاح خویشتن در نظر گرفتن : چون مصلحت اندیشی دور است ز درویشی هم سینه پرآتش به هم دیده پرآب اولی . حافظ.و رجوع به مصلحت ...
-
مصلحت بین
لغتنامه دهخدا
مصلحت بین . [ م َ ل َ ح َ ] (نف مرکب ) کسی که صلاح کار را می نگرد. (ناظم الاطباء). آنکه صلاح کار و مقتضای حال ببیند و دریابد. صواب بین . راه از چاه دان : ننهد پای تا نبیند جای هرکه را چشم مصلحت بین است . سعدی .- امثال : مصلحت خوب است اما مصلحت بینش ...
-
مصلحت بینی
لغتنامه دهخدا
مصلحت بینی . [ م َ ل َ ح َ ] (حامص مرکب ) صفت وحالت مصلحت بین . تعقل و تأمل در نیک و بدکارها. دیدن و اندیشیدن صلاح کار و مقتضای حال . در مصلحت و اقتضای کار نگریستن و اندیشه کردن . صواب دید : رند عالم سوز را با مصلحت بینی چه کارکار ملک است آن که تدبی...
-
مصلحت جوی
لغتنامه دهخدا
مصلحت جوی . [ م َ ل َح َ ] (نف مرکب ) که صلاح کار و مصلحت حال خود یا کسی جوید. مصلحت اندیش . (از یادداشت مؤلف ). صواب بین . چاره اندیش : شحنه به رأی خونخواران و قاضی مصلحت جوی طراران . (گلستان ). رجوع به مصلحت اندیش شود.
-
مصلحت خانه
لغتنامه دهخدا
مصلحت خانه . [ م َ ل َ ح َ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) آنجا که در صلاح صواب کار اندیشه و غور کنند. مجلس رایزنی و چاره اندیشی و مشاورت . || مجلسی که ناصرالدین شاه قاجار در سال 1276 هَ . ق . دایر کرد و ریاست آن را به اعتمادالدوله عیسی خان که از وجوه قاجار و...
-
مصلحت خواه
لغتنامه دهخدا
مصلحت خواه . [ م َ ل َ ح َ خوا / خا ] (نف مرکب ) نیک اندیش و نیک خواه . (ناظم الاطباء). و رجوع به مصلحت جوی شود.
-
مصلحت دان
لغتنامه دهخدا
مصلحت دان . [ م َ ل َ ح َ ] (نف مرکب ) که صلاح کار بداند. که نیک و بد امور دریابد. کنایه از عاقل و هوشیار و فهمیده : وزیرصاحب تدبیر... که صایب رای و مصلحت دان بود پیش پادشاه رفت . (سندبادنامه ص 226). و رجوع به مصلحت بین شود.
-
مصلحت دید
لغتنامه دهخدا
مصلحت دید. [ م َ ل َ ح َ ] (مص مرکب مرخم ، اِمص مرکب ) صلاح دید. مصلحت دیدن . صواب دیدن . شایسته دانستن و سزاوار و مناسب و مقتضی دانستن . نیکو اندیشیدن ، از عالم (از قبیل ) صوابدید. (آنندراج ) : بر مصلحت دید خود برفور با ده هزار مرد پرجگر روان شدند. ...
-
مصلحت کار
لغتنامه دهخدا
مصلحت کار. [ م َ ل َ ح َ ] (ص مرکب ) کسی که از روی مصلحت کار میکند. || کسی که بهتر کار میکند. (ناظم الاطباء). نکوکار. || زیرک و دانا در کارها. || سزاوار مشورت و پند. (ناظم الاطباء).
-
مصلحت گزار
لغتنامه دهخدا
مصلحت گزار. [ م َ ل َ ح َ گ ُ ] (نف مرکب ) خیراندیش . صلاح اندیش . || عاقل و زیرک و هوشیار. || کارگزار. (ناظم الاطباء). مباشر. || مشاور. مستشار. رایزن . (از یادداشت مؤلف ). || (اصطلاح سیاسی در دولت عثمانی ) کاردار سفارت .
-
مصلحت آمیز
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی. فارسی] masla(e)hat[']āmiz آنچه توٲم با صلاح و مصلحت باشد؛ آمیختهبهمصلحت.
-
مصلحت اندیش
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی. فارسی] masla(e)hat[']andiš آنکه به خیر و صلاح خود یا دیگری بیندیشد.
-
مصلحت اندیشی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [عربی. فارسی] masla(e)hat[']andiši خیر و صلاح خود یا دیگری را در نظر گرفتن: ◻︎ چون مصلحتاندیشی دور است ز درویشی / هم سینه پر از آتش هم دیده پرآب اولی (حافظ: ۹۳۰).
-
مصلحت بین
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی. فارسی] masla(e)hatbin آنکه خیر و صلاح را در نظر میگیرد.
-
مصلحت دید
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی. فارسی] [قدیمی] masla(e)hatdid صلاحدید؛ آنچه خیر و صلاح بهنظر آید: ◻︎ مصلحتدید من آن است که یاران همه کار / بگذارند و خم طرۀ یاری گیرند (حافظ: ۳۷۶).