کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مصلحت بین پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
مصلحت خانه
لغتنامه دهخدا
مصلحت خانه . [ م َ ل َ ح َ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) آنجا که در صلاح صواب کار اندیشه و غور کنند. مجلس رایزنی و چاره اندیشی و مشاورت . || مجلسی که ناصرالدین شاه قاجار در سال 1276 هَ . ق . دایر کرد و ریاست آن را به اعتمادالدوله عیسی خان که از وجوه قاجار و...
-
مصلحت خواه
لغتنامه دهخدا
مصلحت خواه . [ م َ ل َ ح َ خوا / خا ] (نف مرکب ) نیک اندیش و نیک خواه . (ناظم الاطباء). و رجوع به مصلحت جوی شود.
-
مصلحت دید
لغتنامه دهخدا
مصلحت دید. [ م َ ل َ ح َ ] (مص مرکب مرخم ، اِمص مرکب ) صلاح دید. مصلحت دیدن . صواب دیدن . شایسته دانستن و سزاوار و مناسب و مقتضی دانستن . نیکو اندیشیدن ، از عالم (از قبیل ) صوابدید. (آنندراج ) : بر مصلحت دید خود برفور با ده هزار مرد پرجگر روان شدند. ...
-
مصلحت کار
لغتنامه دهخدا
مصلحت کار. [ م َ ل َ ح َ ] (ص مرکب ) کسی که از روی مصلحت کار میکند. || کسی که بهتر کار میکند. (ناظم الاطباء). نکوکار. || زیرک و دانا در کارها. || سزاوار مشورت و پند. (ناظم الاطباء).
-
مصلحت گزار
لغتنامه دهخدا
مصلحت گزار. [ م َ ل َ ح َ گ ُ ] (نف مرکب ) خیراندیش . صلاح اندیش . || عاقل و زیرک و هوشیار. || کارگزار. (ناظم الاطباء). مباشر. || مشاور. مستشار. رایزن . (از یادداشت مؤلف ). || (اصطلاح سیاسی در دولت عثمانی ) کاردار سفارت .
-
مصلحت گزاری
لغتنامه دهخدا
مصلحت گزاری . [ م َ ل َ ح َ گ ُ ] (حامص مرکب ) عمل مصلحت گزار. صلاح اندیشی . خیرخواهی . || کارگزاری . مباشرت . || (اصطلاح سیاسی در دولت عثمانی ) کارداری سفارت : روز شنبه ... رخصت مراجعت به استانبول یافته حیدرافندی مستشار خود را به جای خود به مصلحت گز...
-
مصلحت آمیز
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی. فارسی] masla(e)hat[']āmiz آنچه توٲم با صلاح و مصلحت باشد؛ آمیختهبهمصلحت.
-
مصلحت اندیش
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی. فارسی] masla(e)hat[']andiš آنکه به خیر و صلاح خود یا دیگری بیندیشد.
-
مصلحت اندیشی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [عربی. فارسی] masla(e)hat[']andiši خیر و صلاح خود یا دیگری را در نظر گرفتن: ◻︎ چون مصلحتاندیشی دور است ز درویشی / هم سینه پر از آتش هم دیده پرآب اولی (حافظ: ۹۳۰).
-
مصلحت دید
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی. فارسی] [قدیمی] masla(e)hatdid صلاحدید؛ آنچه خیر و صلاح بهنظر آید: ◻︎ مصلحتدید من آن است که یاران همه کار / بگذارند و خم طرۀ یاری گیرند (حافظ: ۳۷۶).
-
مصلحت گزار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی. فارسی] masla(e)hatgozār ۱. مصلحتاندیش؛ خیراندیش.۲. عاقل؛ هوشیار.۳. کارگزار.
-
مصلحت گزاری
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [عربی. فارسی] [قدیمی] masla(e)hatgozāri ۱. صلاحاندیشی؛ خیراندیشی.۲. کارگزاری.
-
مصلحت اندیشی
دیکشنری فارسی به عربی
سياسة
-
صلاح و مصلحت
لغتنامه دهخدا
صلاح و مصلحت . [ ص َ ح ُ م َ ل َ ح َ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) از اتباع است . تدبیر کردن . رای زدن . مصلحت دانستن . راهنمائی کردن : بی صلاح و مصلحت او آب نمی خورد و همیشه از او مصلحت می جوید. رجوع به صلاح و مصلحت جوئی شود.
-
مصلحت نگاه داشتن
لغتنامه دهخدا
مصلحت نگاه داشتن . [ م َ ل َ ح َ ن ِ ت َ ] (مص مرکب ) رعایت مقتضای زمان و مکان کردن . رعایت صلاح کار کردن . جانب صواب کارها نگه داشتن : بوسهل حمدوی مردی کافی و دریافته است . وی را عارضی باید کرد و تو را وزارت تا من از دور مصلحت نگاه می دارم و اشارتی ...