کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مصلحت اندیشه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مصلحت اندیشه
لغتنامه دهخدا
مصلحت اندیشه . [ م َ ل َ ح َ اَ ش َ / ش ِ ] (ص مرکب ) دارای اندیشه ٔ موافق مصلحت . با اندیشه ای که مطابق صلاح کار باشد : دادگری مصلحت اندیشه است رستن از این قوم مهین پیشه است .نظامی .و رجوع به مصلحت اندیشی شود.
-
واژههای مشابه
-
مصلحت جستن
واژگان مترادف و متضاد
مصلحت خواستن، مصلحتجویی کردن، چارهاندیشیدن، چارهاندیشی کردن، صلاحاندیشی کردن
-
مصلحت دیدن
واژگان مترادف و متضاد
صلاحدانستن، مصلحت دانستن، صواب دانستن، مصلحتجویی کردن، چاره اندیشیدن
-
pragmatism
مصلحتگرایی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم سیاسی و روابط بینالملل] مشی یا نظریهای که با پرهیز از آرمانگرایی بر عمل سیاسی براساس مقتضیات وقت تأکید دارد
-
تشخیص مصلحت
فرهنگ واژههای سره
به پسندی، به گزین
-
مصلحت آمیز
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (ص مف .) آن چه توأم با مصلحت باشد، خیرخواهانه .
-
مصلحت دانستن
لغتنامه دهخدا
مصلحت دانستن . [م َ ل َ ح َ ن ِ ت َ ] (مص مرکب ) صواب دیدن . صلاح دیدن .
-
مصلحت کردن
لغتنامه دهخدا
مصلحت کردن . [ م َ ل َ ح َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) مشورت کردن و کنکاش کردن . (ناظم الاطباء). شور کردن . مشورت نمودن . مشاورت کردن . (از یادداشت مؤلف ).
-
مصلحت نمودن
لغتنامه دهخدا
مصلحت نمودن . [ م َ ل َ ح َ ن ُ / ن ِ / ن َ دَ ] (مص مرکب ) صلاح و صواب به نظر آمدن : چه از کثرت اراجیف مختلف که در آن تاریخ برسبیل مجمجه از افواه شنوده می آمد،دل بر اقامت خراسان و لاسیما در غیبت سلطان قرار نمی گرفت و تخلف به هیچوجه مصلحت نمی نمود. (...
-
مصلحت آمیز
لغتنامه دهخدا
مصلحت آمیز. [ م َ ل َ ح َ ] (ن مف مرکب )مطابق صلاح کار. بر وفق مصلحت و مقتضا. آمیخته و توام با صواب و صلاح و خیرخواهی : دروغی مصلحت آمیز به که راستی فتنه انگیز. (گلستان چ فروغی ص 20).ضرورت است به توبیخ با کسی گفتن که پندمصلحت آمیز کاربندش نیست .سعدی ...
-
مصلحت بین
لغتنامه دهخدا
مصلحت بین . [ م َ ل َ ح َ ] (نف مرکب ) کسی که صلاح کار را می نگرد. (ناظم الاطباء). آنکه صلاح کار و مقتضای حال ببیند و دریابد. صواب بین . راه از چاه دان : ننهد پای تا نبیند جای هرکه را چشم مصلحت بین است . سعدی .- امثال : مصلحت خوب است اما مصلحت بینش ...
-
مصلحت جوی
لغتنامه دهخدا
مصلحت جوی . [ م َ ل َح َ ] (نف مرکب ) که صلاح کار و مصلحت حال خود یا کسی جوید. مصلحت اندیش . (از یادداشت مؤلف ). صواب بین . چاره اندیش : شحنه به رأی خونخواران و قاضی مصلحت جوی طراران . (گلستان ). رجوع به مصلحت اندیش شود.
-
مصلحت خواه
لغتنامه دهخدا
مصلحت خواه . [ م َ ل َ ح َ خوا / خا ] (نف مرکب ) نیک اندیش و نیک خواه . (ناظم الاطباء). و رجوع به مصلحت جوی شود.
-
مصلحت دان
لغتنامه دهخدا
مصلحت دان . [ م َ ل َ ح َ ] (نف مرکب ) که صلاح کار بداند. که نیک و بد امور دریابد. کنایه از عاقل و هوشیار و فهمیده : وزیرصاحب تدبیر... که صایب رای و مصلحت دان بود پیش پادشاه رفت . (سندبادنامه ص 226). و رجوع به مصلحت بین شود.