کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مصلحتی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مصلحتی
لغتنامه دهخدا
مصلحتی . [ م َ ل َ ح َ ] (ص نسبی ) منسوب به مصلحت . از روی مصلحت . بنابه مصلحت .- کَرِ مصلحتی ؛ که برحسب مقتضای حال خود را ناشنوا یا سنگین گوش معرفی کند. آنکه به دروغ ، دانستن امری را ندانسته و ناشنوده نمودن خواهد. (یادداشت مؤلف ).- امثال : کر مصل...
-
مصلحتی
دیکشنری فارسی به عربی
مستحسن
-
واژههای مشابه
-
flag of convenience, FOC, open registry 1, flag of necessity
پرچم مصلحتی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل دریایی] پرچم یک کشور خارجی که تحت آن یک کشتی برای اجتناب از پرداخت مالیات و هزینههای دیگر به ثبت میرسد
-
جستوجو در متن
-
expiatory
دیکشنری انگلیسی به فارسی
مصلحتی
-
advised
دیکشنری انگلیسی به فارسی
توصیه می شود، مصلحتی
-
marriage of convenience
دیکشنری انگلیسی به فارسی
ازدواج راحتی، ازدواج مصلحتی
-
inexpediency
دیکشنری انگلیسی به فارسی
نامناسب، عدم اقتضا، بی مصلحتی، عدم صلاحیت
-
مستحسن
دیکشنری عربی به فارسی
مقتضي , مصلحتي , مقرون بصلا ح , قابل توصيه
-
لمصلحة
لغتنامه دهخدا
لمصلحة. [ ل ِ م َ ل َ ح َ تِن ْ ] (ع ق مرکب ) (از: لَِ + مصلحة) از پی مصلحتی .
-
استصلاح
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] 'esteslāh ۱. (فقه، حقوق) استدلال در حکمی که قاضی بنا به مصلحتی استنباط کند و به آن رٲی بدهد.۲. [قدیمی] به دنبال صلاح کار بودن؛ نیکویی خواستن.
-
حکومت نظامی
لغتنامه دهخدا
حکومت نظامی . [ ح ُ م َ ت ِ ن ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) معلق ماندن قوانین مدنی موقتاً و نائب مناب شدن قوانین لشکری آنرا برای مصلحتی عام . رجوع به نظامی شود.
-
مرسول
لغتنامه دهخدا
مرسول . [ م َ ] (از ع ، ص ، اِ) فرستاده شده . ارسال شده . مُرسَل . و بدین معنی ساخته ٔ فارسی زبانان است : قضا به حاکم رایت نوشته مصلحتی فلک ندیده که مرسول او چه مضمون است .عرفی (از آنندراج ).
-
جنگ زرگری
لغتنامه دهخدا
جنگ زرگری . [ ج َ گ ِ زَ گ َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از جنگ ساختگی باشد. (برهان ). جنگ دروغی با کسی برای فریفتن دیگران . (فرهنگ فارسی معین ). جنگ مصلحتی بدون کینه برای فریب دادن شخص دیگر. (ناظم الاطباء).- امثال :جنگ زرگری میانجی نخواهد .