کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مصفات پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
مصفات
/mesfāt/
معنی
۱. کفگیر.
۲. آنچه با آن چیزی را صاف کنند؛ پالونه.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
مصفات
لغتنامه دهخدا
مصفات . [ م ِ ] (ع اِ) راووق . مصفاة. مبزل .مبزله . صافی . پالونه . پالاون . ج ، مصافی . (یادداشت مؤلف ). آنچه به آن چیزی صاف کنند و بپالایند. (غیاث ). و رجوع به مصافاة و پالونه شود. || کفگیر. || (اصطلاح پزشکی ) عظم مصفات ، آن را غربالی نیز گویند و ...
-
مصفات
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: مصفاة] [قدیمی] mesfāt ۱. کفگیر.۲. آنچه با آن چیزی را صاف کنند؛ پالونه.
-
واژههای همآوا
-
مثفاة
لغتنامه دهخدا
مثفاة. [ م ِ ] (ع اِ) داغی است ستور را که به دیگ پایه ماند. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از محیطالمحیط). داغی مر ستور را که به سه پایه ماند.(ناظم الاطباء). || (ص ) زنی که سه شوهر وی یا بیشتر مرده باشد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). زنی که ش...
-
مثفاة
لغتنامه دهخدا
مثفاة. [ م ُ ث َف ْ فا ](ع ص ) زنی که شوهر وی دو زن دیگر داشته باشد. || زنی که سه شوهر از وی یا زیاده تر مرده باشد.(ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ). زنی که سه شوهر از وی مرده باشد. (از ذیل اقرب الموارد). || داغی است ستور را که به دیگ پایه ماند. (از ذ...
-
مسفعة
لغتنامه دهخدا
مسفعة. [ م ُ س َف ْ ف ِ ع َ ] (ع ص ) سموم مسفعة؛ بادهای گرمی که روی را بسوزاند و رنگ آن را برگرداند. (ناظم الاطباء). و رجوع به تسفیع شود.
-
مصفاة
لغتنامه دهخدا
مصفاة. [ م ِ ] (ع اِ) پالونه . (منتهی الارب ). مصفات . پالونه و ترشی پالا. ج ، مصافی . (ناظم الاطباء). پالونه . (دهار). ج ، مصافی . (مهذب الاسماء).- عظم مصفاة ؛ آهیانه . (یادداشت مؤلف ). استخوان غربالی : هو [ ای عاقرقرحا ] شدیدالتنقیح لسدد المصفاة و...
-
جستوجو در متن
-
غربالی
لغتنامه دهخدا
غربالی . [ غ ِ / غ َ ] (ص نسبی ) منسوب به غربال : درین طشت غربالی آبگون تو غربال خاکی فلک طشت خون . نظامی .- طشت غربالی ؛ کنایه از آسمان است .- عظم غربالی ؛ استخوان جمجمه . (دزی ). مِصفات . رجوع به مصفات شود.|| غربال فروش .
-
مصفاة
لغتنامه دهخدا
مصفاة. [ م ِ ] (ع اِ) پالونه . (منتهی الارب ). مصفات . پالونه و ترشی پالا. ج ، مصافی . (ناظم الاطباء). پالونه . (دهار). ج ، مصافی . (مهذب الاسماء).- عظم مصفاة ؛ آهیانه . (یادداشت مؤلف ). استخوان غربالی : هو [ ای عاقرقرحا ] شدیدالتنقیح لسدد المصفاة و...
-
راووق
لغتنامه دهخدا
راووق . (ع اِ) راوق . پالونه . (از شرفنامه ٔ منیری ) (دهار) (مهذب الاسماء). منیری در شرفنامه ذیل «راوق » گوید: «این کلمه عربیست و تلفظ آن راووق است و بمعنی صافی است یعنی آنچه بوسیله ٔ آن مایعات را تمیز و صاف کنند». مِصفات . (یادداشت مؤلف ). || شراب ...
-
پالاون
لغتنامه دهخدا
پالاون . [ وَ ] (اِ مرکب ) پالونه . مصفات . صافی راوُوق . آبکش . ترشی پالا. زازل . (جهانگیری ) . پالاوان . سماق پالا. اَردَن : وصف دروغ نیز دروغ است از آنک با نان رود طبیعت پالاونش . ناصرخسرو.افشره خون دل از چشم اوریخته پالاون مژگان فرو.ابوشعیب (ازفر...
-
آهیانه
لغتنامه دهخدا
آهیانه . [ ن َ / ن ِ ] (اِ) استخوان بالای مغز از کاسه ٔ سر. قحف . || صاحب جهانگیری گوید در بعض فرهنگها به معنی کاسه ٔ سر [ جمجمه ] و شقیقه نیز آمده است . || کام . فک اعلی یعنی آنجای که بحلقوم نزدیک و به عربی حنک باشد. (برهان ). || عظم مصفات : القحف ؛...
-
مبزل
لغتنامه دهخدا
مبزل . [م ِ زَ ] (ع اِ) پالونه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (دهار) (ناظم الاطباء). صافی . ظرفی یا پارچه ای که بدان صافی کنند، مایعی را. مصفات . شراب پالا. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). آنچه که بدان شراب را پالایند. (از اقرب الموارد). || نایژه ٔ گرمابه و ...
-
قصبةالانف
لغتنامه دهخدا
قصبةالانف . [ ق َ ص َ ب َ تُل ْ اَ ] (ع اِ مرکب ) استخوان بینی . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). نای بینی . (مهذب الاسماء). تیغ بینی . گویند: ضربه علی قصبة انفه . (اقرب الموارد). و آن را میکعه نیز نامند. تیغه ٔ استخوانی کوچک نازکی است که بطور عمودی در...