کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مصعاد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مصعاد
لغتنامه دهخدا
مصعاد. [ م ِ ] (ع اِ) رسنی که به آن بر درخت خرما برآیند. (منتهی الارب ) (آنندراج ). طنابی که بدان بر خرمابن برآیند. (ناظم الاطباء).
-
واژههای همآوا
-
مساعد
واژگان مترادف و متضاد
۱. سازگار، مطلوب، مناسب، موافق ۲. معاضد، یار، یاور ۳. همبازو، همراه ≠ نامساعد
-
مساعد
فرهنگ فارسی معین
(مُ عِ) [ ع . ] (اِفا.) موافق ، یاور.
-
مثعئد
لغتنامه دهخدا
مثعئد. [ م ُ ع َ ءِدد ] (ع ص ) کودک خط دمیده ٔ نازک بدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). غلام ناز»بدن و این نقل قاموس است و صورت صحیح آن چنانکه در تاج العروس آمده مُثمَعِدّ است . (از ذیل اقرب الموارد).
-
مساعد
لغتنامه دهخدا
مساعد. [ م َ ع ِ ] (ع اِ) ج ِ مسعد. (ناظم الاطباء). رجوع به مسعد شود.
-
مساعد
لغتنامه دهخدا
مساعد. [ م ُ ع ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی است از مصدر مساعدة. یاری دهنده . (غیاث ) (آنندراج ). یار و یاور. یاری ده . یارمند. کمک کننده .کمک دهنده . || سازوار. موافق : عشق خوش است ار مساعدت بود از یاریار مساعد نه اندک است و نه بسیار. فرخی .گر مرا بخت مساعد ...
-
مصائد
لغتنامه دهخدا
مصائد. [ م َ ءِ ] (ع اِ) ج ِ صید، به معنی شکاراندازیها، خلاف القیاس ، چنانکه محاسن ج ِ حسن است . (از غیاث ) (از آنندراج ). || ج ِ مِصْیَد. (ناظم الاطباء). آلت صید جانوران . دامها که بدان جانوران را گیرند. و رجوع به مصید شود. || ج ِ مِصْیَدة. (منتهی ا...
-
مصاعد
لغتنامه دهخدا
مصاعد. [ م َ ع ِ ] (ع اِ) ج ِ مصعد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). جاهای بلند. (غیاث ) (آنندراج ) : در مرکز آب و خاک روی به مصاعد هوا نهد و بر بالا رود [ ابر ] . (مرزبان نامه ص 101). مهابط و مصاعد آن از خوف صیادان بیرحم منزه ... (سندبادنامه ص 120). س...
-
مساعد
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] mosā'ed ۱. مناسب.۲. همبازو؛ یارویاور؛ موافق.
-
مصاعد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ مصعد] [قدیمی] masā'ed = مصعد