کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مصطنع پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
مصطنع
/mostane'/
معنی
نیکیکننده؛ احسانکننده.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
مصطنع
فرهنگ فارسی معین
(مُ طَ نِ) [ ع . ] (اِفا.) 1 - نیکی کننده ، خوبی کننده . 2 - اختیار کنندة چیزی برای خود. 3 - تهیه کنندة طعامی برای انفاق در راه خدا.
-
مصطنع
لغتنامه دهخدا
مصطنع. [ م ُ طَ ن ِ ] (ع ص ) گیرنده ٔ احسان و انعام . || آنکه عطا می کند و احسان می نماید. (ناظم الاطباء). نکویی کننده . (از منتهی الارب ) (آنندراج ). محسن : هیچ مردم پاکیزه اصل حق نعمت مصطنع و منعم خویش را فراموش نکند. (تاریخ بیهقی ). || دعوت صنعت س...
-
مصطنع
لغتنامه دهخدا
مصطنع.[ م ُ طَ ن َ ] (ع ص ) پرورده . (یادداشت مؤلف ). نواخت یافته . نواخته شده . || برگزیده . گزین شده .- مصطنع گردیدن (گشتن ) ؛ اختیار شدن .گزین گردیدن . گزیده شدن : هم موسی از دلالت او گشته مصطنعهم آدم از شفاعت او گشته مجتبی . خاقانی .|| مولی . ج ...
-
مصطنع
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی] [قدیمی] mostane' نیکیکننده؛ احسانکننده.
-
جستوجو در متن
-
پرورده
لغتنامه دهخدا
پرورده . [ پ َرْ وَ دَ / دِ ] (ن مف ) پرورش یافته . تربیت یافته . تربیت کرده . مُرَبَّب . مُربی . مُرَشَّح . (مهذب الاسماء). ج ، پروردگان : همه کار گردنده چرخ این بودز پرورده ٔ خویش پرکین بود. فردوسی .چنین است کردار این گوژپشت بپرورد و پرورده ٔ خویش ...