کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مصر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
مصر بودن
فرهنگ واژههای سره
پای فشردن، پای فشاری کردن
-
وادی مصر
لغتنامه دهخدا
وادی مصر. [ ی ِ م ِ ] (اِخ ) همان نهری است که آب دشت در آن جاری است و فاصله ٔ میانه فلسطین و مصر و به مسافت 40 میل به جنوب غربی غزه مانده ریخته میشود و در این وادی جز در فصل زمستان آبی جاری نشود و آن را نهر نیز گویند. (قاموس کتاب مقدس ).
-
جزیره ٔ مصر
لغتنامه دهخدا
جزیره ٔ مصر. [ ج َ رَ ی ِ م ِ ] (اِخ ) محله ای است به فسطاط (مصر) و بدان جهت آنرا جزیره گویند که رود نیل هنگام مد اطراف آنرا با آب احاطه میکند و از فسطاط جدا میسازد. این محل را بازار و جامع و منبر است و از تفرجگاههای مصریان محسوب میشود، زیرا باغ و بس...
-
تاریخ مصر
لغتنامه دهخدا
تاریخ مصر. [ خ ِ م ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) حسن تقی زاده در کتاب گاه شماری آرد: از ابتداء تاریخ مصر یعنی سلسله ٔ اول فراعنه سال شمسی 365روزه جاری بوده است و الحاق خمسه ٔ مسترقه (اِپاگومن یا ابوغمنا به اصطلاح مؤلفین اسلامی ) از قدیمترین ادوار تار...
-
صعید مصر
لغتنامه دهخدا
صعیدمصر. [ ص َ دِ م ِ ] (اِخ ) رجوع به صعید شود.
-
ماه مصر
لغتنامه دهخدا
ماه مصر. [ هَِ م ِ ](اِخ ) مرادف ماه کنعان است . (آنندراج ) : ز صد هزارپسر همچو ماه مصر یکی چنان شود که چراغ پدر کند روشن . صائب (از آنندراج ).رجوع به ماه کنعان شود.
-
مزرعه ٔ مصر
لغتنامه دهخدا
مزرعه ٔ مصر. [ م َ رَ ع َ ی ِ م ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان جندق بیابانک بخش خور و بیابانک شهرستان نائین ، در 45هزارگزی شمال غربی خور، در جلگه واقع و دارای 109 تن سکنه است . آبش از قنات محصولش غلات ، ذرت ، ارزن و صنایع دستی آن عبابافی و دارای معدن س...
-
ایوبیان مصر
لغتنامه دهخدا
ایوبیان مصر. [ اَی ْ یو ن ِ م ِ ] (اِخ ) حکام ایوبی حاکم بر مصر و عبارتند از: صلاح الدین یوسف که تا سال 564 هَ . ق . و عمادالدین عثمان عزیز تا سال 589 هَ . ق . و سیف الدین ابوبکر، عادل تا سال 595 هَ . ق . و محمد کامل تا سال 596 هَ . ق . و سیف الدین ا...
-
اهرام مصر
لغتنامه دهخدا
اهرام مصر. [ اَ م ِ م ِ ] (اِخ ) رجوع به اهرام و دائرةالمعارف فارسی و فرهنگ فارسی معین شود.
-
خراج مصر
لغتنامه دهخدا
خراج مصر. [ خ َ ج ِ م ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از قند و شکر و نبات است . || بوسه .
-
خلیج مصر
لغتنامه دهخدا
خلیج مصر. [ خ َ ج ِ م ِ ] (اِخ ) نام خلیجی است که در حاشیه ٔ فسطاط قرار داشته و عمروبن عاص به امر خلیفه آن را حفر کرد. حفر این خلیج هنوز تمام نشده بود که رفت و آمد کشتیها در آن شروع شد. از راه این خلیج خواروبار مکه و مدینه تأمین میشد. این خلیج را خل...
-
کشور مصر
دیکشنری فارسی به عربی
مصر
-
Pre-Dynastic Egyp
مصر پیشازسلسلهها
واژههای مصوّب فرهنگستان
[باستانشناسی] ← دورۀ پیشازسلسلهها
-
Dynastic Egypt
مصر سلسلهها
واژههای مصوّب فرهنگستان
[باستانشناسی] ← دورۀ سلسلهها
-
فائز صاحب مصر
لغتنامه دهخدا
فائز صاحب مصر.[ ءِ ح ِ ب ِ م ِ ] (اِخ ) رجوع به فائز بنصر اﷲ شود.