کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مصروف پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
مصروف
/masruf/
معنی
۱. صرفشده؛ بهمصرفرسیده.
۲. [قدیمی] هرچیز خالص که با چیز دیگر مخلوط و آغشته نشده باشد.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. صرفشده، بهکارفته، مصرفشده، بهمصرفرسیده
۲. منصرف
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
مصروف
واژگان مترادف و متضاد
۱. صرفشده، بهکارفته، مصرفشده، بهمصرفرسیده ۲. منصرف
-
مصروف
فرهنگ فارسی معین
(مَ) [ ع . ] (اِمف .) صرف شده ، خرج شده .
-
مصروف
لغتنامه دهخدا
مصروف . [ م َ ] (ع ص ) بازگردانیده شده . (غیاث ) (آنندراج ). برگردانده شده . (یادداشت مؤلف ). معطوف بکاربرده شده . بکاررفته : تعاقب هردو [ شب و روز ] بر فانی گردانیدن جان ... مصروف است . (کلیله و دمنه ). و همت وی [ شاپور ] همه ساله مصروف بودی به گشا...
-
مصروف
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] masruf ۱. صرفشده؛ بهمصرفرسیده.۲. [قدیمی] هرچیز خالص که با چیز دیگر مخلوط و آغشته نشده باشد.
-
واژههای مشابه
-
مصروف داشتن
واژگان مترادف و متضاد
۱. اعمال کردن، به کار بردن ۲. صرف کردن، مصروف کردن، خرج کردن ۳. برکنار داشتن، منصرف کردن
-
مصروف شدن
واژگان مترادف و متضاد
صرفشدن، به کار رفتن، مصروف گردیدن
-
واژههای همآوا
-
مسروف
لغتنامه دهخدا
مسروف . [ م َ ] (ع ص ) برگ درخت که آن را «سرفة» خورده باشد و سرفه مور سفید را خوانند. (آنندراج ) (از اقرب الموارد). چوب کرم خورده . (ناظم الاطباء). و رجوع به سرف و سرفة شود.
-
جستوجو در متن
-
مصاریف
لغتنامه دهخدا
مصاریف . [ م َ ] (ع ص ،اِ) ج ِ مصروف . (ناظم الاطباء). رجوع به مصروف شود.
-
پلاسیدن
واژهنامه آزاد
(پ َ ، د َ ) مصروف بودن، مشغول بودن، سرگرم کاری بودن
-
برونشویگ
لغتنامه دهخدا
برونشویگ . [ بْرون ْش ْ / ب ُ رون ْش ْ ] (اِخ ) لئون . (1869 - 1944 م .) فیلسوف فرانسوی . وی هم ّ خود را مصروف فلسفه ٔ علوم کرد. (فرهنگ فارسی معین ).
-
آجال
لغتنامه دهخدا
آجال . (ع اِ) ج ِ اَجَل ، به معنی وقت و مدت معین و محدود و مرگ : تعاقب هر دو [شب و روز] بر... تقریب آجال مصروف است . || ج ِ اِجْل ، به معنی گله ٔ گاو وحشی .
-
التفات داشتن
لغتنامه دهخدا
التفات داشتن . [ اِ ت ِ ت َ ] (مص مرکب ) توجه داشتن . متوجه بودن . پروا کردن . نگریستن : التفات از همه عالم بتو دارد سعدی همتی کان بتو مصروف بود قاصر نیست . سعدی .و رجوع به التفات کردن شود.