کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مصدوغ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مصدوغ
لغتنامه دهخدا
مصدوغ . [ م َ ] (ع ص ) شتر که بر صدغ وی داغ و نشان کرده باشند. (منتهی الارب ) (آنندراج ): بعیر مصدوغ ؛ شتری که در صدغ وی داغ باشد. (ناظم الاطباء). بعیر مصدغ . (منتهی الارب ).
-
واژههای همآوا
-
مصدوق
فرهنگ فارسی معین
(مَ) [ ع . ] (اِمف .) 1 - راست گفته شده . 2 - موافق وعده بجا آورده شده .
-
مصدوق
لغتنامه دهخدا
مصدوق . [ م َ ] (ع ص ) تصدیق کرده شده و راست . (ناظم الاطباء). || راست گفته شده . سخن که به راستی گفته شده است . || موافق وعده بجا آورده شده .
-
مصدوق
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] masduq مصدیق کردهشده؛ راست گفتهشده.
-
جستوجو در متن
-
مصدغ
لغتنامه دهخدا
مصدغ . [ م ُ ص َدْ دَ ] (ع ص ) شتر که بر صدغ وی داغ و نشان نهاده باشند. (منتهی الارب ) (از آنندراج ): بعیر مصدغ ؛ شتری که مابین چشم و گوش وی را داغ کرده باشند. (ناظم الاطباء). مصدوغ . (منتهی الارب ).