کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مصدع پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
مصدع
/mosadde'/
معنی
آنچه باعث دردسر شود؛ دردسردهنده.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
سرخر، مخل، مزاحم، دردسردهنده، زحمتافزا
دیکشنری
inconvenient
-
جستوجوی دقیق
-
مصدع
واژگان مترادف و متضاد
سرخر، مخل، مزاحم، دردسردهنده، زحمتافزا
-
مصدع
فرهنگ فارسی معین
(مُ صَ دِّ) [ ع . ] (اِفا.) دردسر دهنده ، آن چه که باعث زحمت شود. ؛ ~ اوقات شدن باعث دردسر شدن .
-
مصدع
لغتنامه دهخدا
مصدع . [ م َ دَ ] (ع اِ) راه نرم در زمین درشت .ج ، مصادع . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
-
مصدع
لغتنامه دهخدا
مصدع . [ م ِ دَ ] (ع اِ) پیکان پهن دراز. ج ، مصادع . || (ص ) بلیغ: خطیب مصدع ؛خطیبی بلیغ. || رسا: رجل مصدع ؛ مرد رسا در امور. (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (آنندراج ).
-
مصدع
لغتنامه دهخدا
مصدع . [ م ُ ص َدْ دِ ] (ع ص ) کسی که جداجدا می کند. (ناظم الاطباء). جداکننده . (غیاث ). || آنکه دردسر می رساند. (ناظم الاطباء). دردسررساننده . (غیاث ). گران . دردسردهنده . مایه ٔ دردسر. تصدیعافزا. سردردآرنده . سردردآور. (یادداشت مؤلف ). هر چیزی که ...
-
مصدع
لغتنامه دهخدا
مصدع . [م ُ ص َدْ دَ ] (ع ص ) گرفتار دردسر. (ناظم الاطباء).
-
مصدع
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] mosadde' آنچه باعث دردسر شود؛ دردسردهنده.
-
مصدع
دیکشنری فارسی به عربی
مزعج
-
واژههای مشابه
-
مصدع شدن
واژگان مترادف و متضاد
زحمتدادن، زحمتافزا شدن، دردسر دادن، تصدیعدادن، مزاحم شدن
-
مصدع شدن
دیکشنری فارسی به عربی
مشکلة
-
واژههای همآوا
-
مسدع
لغتنامه دهخدا
مسدع . [ م ِ دَ ] (ع ص ) به راه خود رونده یا هادی و دلیل و راه نما. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
-
جستوجو در متن
-
مصادع
لغتنامه دهخدا
مصادع . [ م َ دِ ] (ع اِ) ج ِ مِصْدَع . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). رجوع به مِصدع شود. || ج ِ مَصْدَع . (آنندراج ) (اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). رجوع به مَصدع شود.