کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مصدر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
اسم مصدر
دیکشنری فارسی به عربی
اسم المصدر
-
مصدر فعل بودن
دیکشنری فارسی به عربی
يکون
-
علا مت مصدر انگلیسی است
دیکشنری فارسی به عربی
آلي
-
جستوجو در متن
-
يَتْلُوهُ
فرهنگ واژگان قرآن
از پي او مي آيد (از مصدر تلو است ، نه از مصدر تلاوت )
-
امید
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: ōmēt] ‹اومید› 'om[m]id آرزوی روی دادن امری همراه با انتظار تحقق آن؛ چشمداشت.〈 امید بستن: (مصدر لازم، مصدر متعدی) خواهان چیزی یا کسی شدن.〈 امید داشتن: (مصدر لازم، مصدر متعدی) امیدوار بودن؛ انتظار داشتن.
-
مصادر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ مصدر] (ادبی) masāder = مَصدر
-
صادرکننده
دیکشنری فارسی به عربی
مصدر
-
ارجاع
دیکشنری فارسی به عربی
مصدر
-
مرجع
دیکشنری فارسی به عربی
مصدر
-
گسلیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) gose(a)lidan ۱. پاره کردن.۲. جدا کردن.۳. طی کردن.۴. (مصدر لازم) پاره شدن.۵. (مصدر لازم) جدا شدن.۶. (مصدر لازم) تمام شدن.
-
سویه
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی: سوِیَّة، مؤنثِ سَوِیّ، جمع: سوایا] saviy[y]e ۱. = سوی savi[y]۲. (اسم مصدر) راستی.۳. (اسم مصدر) برابری.۴. (اسم مصدر) یکسانی.
-
یاری
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) yāri ۱. کمک.۲. [قدیمی] دوستی؛ همدمی؛ همراهی.〈 یاری جستن: (مصدر لازم) = 〈 یاری خواستن〈 یاری خواستن: (مصدر لازم، مصدر متعدی)۱. کمک خواستن؛ مدد خواستن.۲. استفاده کردن.〈 یاری دادن: (مصدر لازم، مصدر متعدی) کمک کردن.〈 ی...
-
مانند
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) ‹ماننده› mānand ۱. شبیه۲. نظیر.〈 مانند شدن: (مصدر متعدی) شبیه شدن.〈 مانند کردن: (مصدر متعدی) شبیه کردن؛ تشبیه.
-
فربه
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [پهلوی: farpīh، مقابلِ لاغر] ‹فربی› farbeh پرگوشت؛ چاق.〈 فربه شدن: (مصدر لازم) چاق شدن.〈 فربه کردن: (مصدر متعدی) چاق کردن.
-
بیرون
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: bērōn، مقابلِ درون] ‹برون، بیرن› birun ۱. خارج.۲. ظاهر چیزی.۳. روی چیزی.〈 بیرون آمدن: (مصدر لازم)۱. خارج شدن؛ بهدر آمدن.۲. [قدیمی] ظاهر شدن.〈 بیرون آوردن: (مصدر متعدی)۱. بهدر آوردن؛ چیزی را از جایی درآوردن.۲. [قدیمی] آشکار ک...