کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مصدر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
مصدر
/masdar/
معنی
۱. (ادبی) در دستور زبان، کلمهای که آخر آن «تَن» یا «دَن» باشد به شرط آنکه هرگاه نون را از آخر آن حذف کنند بن ماضی بشود، مثل گفتن، رفتن، زدن.
۲. [قدیمی] بازگشتنگاه؛ جای بازگشتن.
۳. [قدیمی] محل صدور.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. اصل، منشا
۲. محلصدور
۳. جای بازگشت
۴. گماشته
برابر فارسی
ستاک، بن واژه، ریشه
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
مصدر
واژگان مترادف و متضاد
۱. اصل، منشا ۲. محلصدور ۳. جای بازگشت ۴. گماشته
-
مصدر
فرهنگ واژههای سره
ستاک، بن واژه، ریشه
-
مصدر
فرهنگ فارسی معین
(مَ دَ) [ ع . ] (اِ.) 1 - جای بازگشت . 2 - سرچشمه ، منبع . 3 - فعلی است بدون زمان و ضمائر. ج . مصادر.
-
مصدر
فرهنگ فارسی معین
(مُ صَ دَّ) [ ع . ] (اِمف .) 1 - داشته شده ، درصدر قرار داده . 2 - آنکه به ریاست و صدارت رسیده . 3 - کسی که در صدر جای دارد، صدرنشین .
-
مصدر
لغتنامه دهخدا
مصدر. [ م َ دَ ] (ع اِ) محل بازگشت از حج . ج ، مصادر. (ناظم الاطباء). جای بازگشتن . (منتهی الارب ) (غیاث ) (آنندراج ). جای بازگشت . (ناظم الاطباء). جای صادر شدن . (آنندراج ). || محل بازگشت ازآب . (ناظم الاطباء). || جای بیرون آمدن . (غیاث ) (آنندراج )...
-
مصدر
لغتنامه دهخدا
مصدر. [ م َ دَ ] (ع مص ) بازگشتن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || (اِمص ) بازگشت و انصراف . (از ناظم الاطباء).
-
مصدر
لغتنامه دهخدا
مصدر. [ م ُ دِ ] (ع اِ) نام جمادی الاولی است . (منتهی الارب ) (آنندراج ). نام ماه جمادی اول . (ناظم الاطباء). رجوع به جمادی الاول شود.
-
مصدر
لغتنامه دهخدا
مصدر. [ م ُ ص َدْ دَ ] (ع ص ، اِ) مرد سخت و قوی سینه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). سخت سینه . (مهذب الاسماء). || کسی که خوی و عرق او تا به سینه ٔ وی رسیده باشد. || سپیدی سر و سینه از گوسفند و اسب . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج...
-
مصدر
دیکشنری عربی به فارسی
صادرکننده , مصدر , ارجاع , مرجع , منبع , منشاء
-
مصدر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] masdar ۱. (ادبی) در دستور زبان، کلمهای که آخر آن «تَن» یا «دَن» باشد به شرط آنکه هرگاه نون را از آخر آن حذف کنند بن ماضی بشود، مثل گفتن، رفتن، زدن.۲. [قدیمی] بازگشتنگاه؛ جای بازگشتن.۳. [قدیمی] محل صدور.
-
مصدر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] mosaddar ۱. مقدمداشتهشده.۲. کسی که به ریاست و بزرگی برقرار گردیده.۳. کسی که در صدر باشد؛ صدرنشین.
-
مصدر
دیکشنری فارسی به عربی
بنظام , مصدر
-
واژههای مشابه
-
اسم مصدر
لغتنامه دهخدا
اسم مصدر. [ اِ م ِ م َ دَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) اسم مصدر در عربی : ابن مالک در الفیة گوید : بفعله المصدر الحق فی العمل مضافاً او مجرداً او مع اَل ان کان فعل مع اَن او ما یحل محلّه و لاسم مصدر عمل .عبدالرحمن سیوطی در شرح بیت اخیر در «بهجةالمرضیة»...
-
حرف مصدر
لغتنامه دهخدا
حرف مصدر. [ ح َ ف ِ م َ دَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) اداة مصدر. علامت مصدر. پساوند مصدر و آن دال و نون یا تاء و نون است . شمس قیس علامتهای حاصل مصدر را نیز در عنوان حرف مصدر آورده گوید: و آن الف و راء است که در اواخر بعضی افعال معنی مصدری دهد، چنانک...