کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مصد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
مصد
معنی
سپراتومبيل , ضرب خور , چيز خيلي بزرگ
دیکشنری عربی به فارسی
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
مصد
لغتنامه دهخدا
مصد. [ م َ ] (ع مص ) شیر دادن . (منتهی الارب ). || آرامیدن با کنیزک . (از منتهی الارب ) (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء). مجامعت کردن . (تاج المصادر بیهقی ). || شیر مکیدن بچه از پستان مادر خود. (ناظم الاطباء). مکیدن . مکیدن آب دهان و پستان شیر. (منتهی...
-
مصد
لغتنامه دهخدا
مصد. [ م َ ص َ ] (ع مص ) سخت گردیدن سرما. || سخت گردیدن گرما. (ناظم الاطباء).
-
مصد
لغتنامه دهخدا
مصد. [ م َ ص َ / م َ ] (ع اِ) پشته ٔ بلند. (منتهی الارب ) (آنندراج ). ج ، مصدان . (ناظم الاطباء). || سختی سرما. || سختی گرما. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ).
-
مصد
دیکشنری عربی به فارسی
سپراتومبيل , ضرب خور , چيز خيلي بزرگ
-
واژههای همآوا
-
مسد
فرهنگ فارسی معین
(مَ سَ) [ ع . ] (اِ.) 1 - ریسمانی از لیف یا پوست درخت خرما. 2 - ریسمان محکم .
-
مثد
لغتنامه دهخدا
مثد. [م َ ] (ع مص ) پنهان شدن میان سنگها و نگریستن از میان آنها دشمنان را و دیدبانی نمودن برای قوم . || طلایه و دیدبان گردانیدن کسی را. (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
مسد
لغتنامه دهخدا
مسد. [ م َ ] (ع مص ) رسن تافتن . (از منتهی الارب ). تافتن رسن را. یا نیکو تافتن آن را. (از اقرب الموارد). نیک تافتن رسن . (تاج المصادر بیهقی ). || در رنج انداختن و مانده گردانیدن سیر ستور را. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || نرم و لطیف و هموار...
-
مسد
لغتنامه دهخدا
مسد. [ م َ س َ ] (ع اِ) تیر چرخ سیاه آهنین . (منتهی الارب ). محور از آهن . (از اقرب الموارد). || «مرود» و چرخ آهنین که چرخ چاه بر آن می گردد. (از اقرب الموارد). || رسن از پوست خرما یا از پوست درخت مقل یا از پوست هر چیزی ، و یا رسن از لیف سخت تافته و ...
-
مسد
لغتنامه دهخدا
مسد. [ م ُ س ِدد ] (ع ص ) نعت فاعلی از اسداد. راستکار و صواب گفتار. (منتهی الارب ). و رجوع به اسداد شود. || کسی که به سداد و قصد و هدف دست می یابد یا آن را طلب می کند. (از اقرب الموارد). || مستقیم . (از اقرب الموارد).
-
مسد
لغتنامه دهخدا
مسد.[ م َ س َدد ] (ع اِ) درز و شکاف و سوراخ . (ناظم الاطباء). || سدَّ مسدَّه ؛ قائم مقام آن گشت و در جای آن نشست . (از اقرب الموارد): فقال للاحنف اًن ولیت أحداً من أهل بیتک لم تجد من یعدل عدل عبیداﷲ و لایسد مسده . (ابن خلکان چ فرهادمیرزا ص 252 س 12...
-
مسد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: مساد] masad ۱. صدویازدهمین سورۀ قرآن کریم، مکی، دارای ۵ آیه؛ تبّت یدا؛ لهب.۲. [قدیمی] ریسمان محکمی که از لیف یا پوست درخت خرما بافته میشود.۳. [قدیمی] لیف یا پوست درخت خرما.
-
مَّسَدٍ
فرهنگ واژگان قرآن
طنابي که از ليف خرما بافته شده باشد
-
جستوجو در متن
-
سپراتومبیل
دیکشنری فارسی به عربی
مصد