کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مصحوب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
مصحوب
/mashub/
معنی
همصحبتشده؛ یاروهمراهشده.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
مصحوب
فرهنگ فارسی معین
(مَ) [ ع . ] (اِمف .) همراه شده . 2 - یار، رفیق . 3 - همراه .
-
مصحوب
لغتنامه دهخدا
مصحوب . [ م َ ] (ع ص ) همصحبت گردیده . همراه شده . همراه و رفیق و یار. (ناظم الاطباء). || مع. با. همراه کرده شده . فرستاده شده بوسیله ٔ...: مصحوب پست ؛ با پست . همراه پست . بوسیله ٔ پست . (یادداشت مؤلف ).
-
مصحوب
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] mashub همصحبتشده؛ یاروهمراهشده.
-
واژههای همآوا
-
مسحوب
لغتنامه دهخدا
مسحوب . [ م َ ] (ع ص ) نعت مفعولی از سحب . کشیده و برزمین کشیده . (از اقرب الموارد). رجوع به سحب شود.
-
جستوجو در متن
-
مصحوبة
لغتنامه دهخدا
مصحوبة. [ م َ ب َ ] (ع ص ) تأنیث مصحوب . رجوع به مصحوب شود.
-
رقیمجات
لغتنامه دهخدا
رقیمجات . [ رَ م َ ] (از ع ، اِ) ج ِ رقیمة. (ناظم الاطباء). ج ِ غیر فصیح رقیمه : «رقیمجات مفصل مصحوب ذوالفقاربیگ رسیده بود.» (قایم مقام ) (فرهنگ فارسی معین ).
-
عهد حضوری
لغتنامه دهخدا
عهد حضوری . [ ع َ دِ ح ُ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) پیمان حضوری . پیمان که رودرروی کنند. || این اصطلاح در دستور زبان عرب به «ال » داده شده است هرگاه مصحوب آن حضور داشته باشد، مانند: لاتشتم الرجل ؛ یعنی این مرد را (که اینجا حضور دارد) ناسزا مگو. رجوع ب...
-
عهد ذکری
لغتنامه دهخدا
عهد ذکری . [ ع َ دِ ذِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) این اصطلاح در دستور زبان عرب به «ال » داده شده است هرگاه مصحوب آن ذکری باشد، مانند: «کما أرسلنا اًلی فرعون رسولاً. فعصی فرعون الرسول » ، که «ال » در رسول دوم اشاره به رسول اول است که پیش از آن ذکر شده...
-
اردوان
لغتنامه دهخدا
اردوان . [ اَ دَ ] (اِخ ) یکی از نوکران میرزا اسکندردر شیراز که میرزاابراهیم سلطان تیموری آنان را بندکرده مصحوب معتمدی به خراسان روانه گردانید و بندیان در خان حبش موکل خود را به قتل رسانیده به کندمان شتافتند و نزد میرزابایقرا شدند. (حبط ج 2 ص 192).
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن سلیمان . خوندمیر در حبیب السیر (ج 1 ص 378) آرد: در سنه ٔ 524 هَ . ق . حاکم سمرقند احمدبن سلیمان نسبت بسلطان در مقام خصومت درآمده رایت فیروزی شعار سنجری از آب آمویه عبور نموده سایه ٔ وصول بر حدود سمرقند انداخته احمد در شهر ...
-
ابوسعید
لغتنامه دهخدا
ابوسعید. [ اَ س َ ] (اِخ ) طائی . یکی از سرکردگان سپاه یمین الدوله محمودبن سبکتکین غزنویست . آنگاه که ابوالفوارس بر برادر خود سلطان الدّوله ابوشجاع بن بهاءالدوله قیام کرد و در جنگ با سلطان الدوله مغلوب شد در غزنه بیمین الدوله محمود پناهید. سلطان محمو...
-
شاه تقی امیرعلی
لغتنامه دهخدا
شاه تقی امیرعلی . [ ت َ ی ِ اَ ع َ ] (اِخ ) از یاران و کسان شاه اسماعیل صفوی است و از جانب وی به یزد رفت . حاکم یزد در اواخر عهد سلاطین آق قویونلو سلطان احمد ساروئی بود. شاه اسماعیل حکومت یزد را به حسین بیک لله داد و او از جانب خود شعیب آقا را به دار...
-
صاحب المصلی
لغتنامه دهخدا
صاحب المصلی . [ ح ِ بُل ْ م ُ ص َل ْ لا ] (ع ص مرکب ، اِ مرکب ) شاید مقصود سجاده دار است : ثم وجه الامین الی المأمون اربعة انفس و هم العباس بن موسی بن عیسی ... و صالح صاحب المصلی . (کامل ابن اثیر ج 6 ص 92). رقعه ای مشتمل بر امثال این مقال در قلم آور...