کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مصب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
مصب
/masab[b]/
معنی
۱. (جغرافیا) محلی که آب رودخانه وارد دریا میشود.
۲. [قدیمی] جای ریزش آب.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
دلتا، دهانه، ملتقایرودخانه بادریا و دریاچه، محل ریزش آب(رودخانه به دریا)
دیکشنری
estuary, mouth, outfall
-
جستوجوی دقیق
-
مصب
واژگان مترادف و متضاد
دلتا، دهانه، ملتقایرودخانه بادریا و دریاچه، محل ریزش آب(رودخانه به دریا)
-
مصب
فرهنگ فارسی معین
(مَ صَّ بُ) [ ع . ] (اِ.) محلی که آب رودخانه وارد دریا می شود.
-
مصب
فرهنگ فارسی معین
(مَ صَّ) [ ازع . ] (اِ.) (عا.) مذهب ، دین . ؛ لا ~ بی دین .
-
مصب
لغتنامه دهخدا
مصب . [ م َ ص َب ب ] (ع اِ) موضع ریختن آب . ج ، مَصاب ّ. (ناظم الاطباء). جای ریختن آب و غیره . (غیاث ). آنجا که رود و آبشار و جز آن فروریزد. پای ، مصب رود. آنجا که رود وارد دریا یا دریاچه می شود. آنجا که آب رودی به دریا یا دریاچه فروریزد. مصب رود ارد...
-
مصب
لغتنامه دهخدا
مصب . [ م ُ ص ِب ب ] (ع ص ) در نشیب درآینده . (آنندراج ).
-
مصب
دیکشنری عربی به فارسی
دهانه رودخانه بزرگي که شتکيل خليج کوچکي دهد , مدخل
-
مصب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: مصبّ، جمع: مصابّ] masab[b] ۱. (جغرافیا) محلی که آب رودخانه وارد دریا میشود.۲. [قدیمی] جای ریزش آب.
-
مصب
دیکشنری فارسی به عربی
فم
-
واژههای مشابه
-
مصب ء
لغتنامه دهخدا
مصب ء. [ م ُ ب ِءْ ] (ع ص ) مصبی . زن بسیارفرزند. (از م-هذب الاسماء). زنی صاحب کودک . (شرح قاموس ). زن بچه دار. زن بچه ناک . (منتهی الارب ). مصبیة. و رجوع به مصبی و مصبیة شود.
-
بد مصب
لهجه و گویش تهرانی
کم اعتقاد
-
بی مصب
لهجه و گویش تهرانی
بیدین
-
سگ مصب
لهجه و گویش تهرانی
سگ مذهب
-
واژههای همآوا
-
مسب
لغتنامه دهخدا
مسب . [ م ِ س َب ب ] (ع ص ) مرد بسیاردشنام . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).