کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مصایب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
مصایب
معنی
(مَ یِ) [ ع . مصائب ] (اِ.) جِ مصیبت .
فرهنگ فارسی معین
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
مصایب
فرهنگ فارسی معین
(مَ یِ) [ ع . مصائب ] (اِ.) جِ مصیبت .
-
مصایب
لغتنامه دهخدا
مصایب . [ م َ ی ِ ] (ع اِ) مصائب . رجوع به مصائب شود.
-
واژههای مشابه
-
مصائب، مصایب
واژگان مترادف و متضاد
۱. مصیبتها، بلایا، نایبات، رنجها، سختیها ۲. سوگها، عزاها، ماتمها
-
جستوجو در متن
-
نوایب
واژگان مترادف و متضاد
آلام، شداید، مشقات، مصایب
-
بلایا
واژگان مترادف و متضاد
مصایب، بلاها، مصیبتها، رنجها، گرفتاریها
-
حوادث
واژگان مترادف و متضاد
اتفاقات، پیشامدها، حدثان، رخدادها، رویدادها، مصایب، وقایع
-
سوانح
واژگان مترادف و متضاد
اتفاقات، بلایا، حوادث، پیشآمدها، مصایب، وقایع، سانحهها، سانحها
-
فاضلی
لغتنامه دهخدا
فاضلی . [ض ِ ] (اِخ ) عطأاﷲ فاضلی . کتابی بنام محرق الاکباد در مصایب و مراثی نوشته است . (از الذریعه ج 9 ص 802).
-
مداحی کردن
لغتنامه دهخدا
مداحی کردن . [ م َدْ دا ک َ دَ ] (مص مرکب ) مدیحه سرودن . فضایل ممدوح را به شعر درآوردن . || اشعار در فضایل و مصایب اهل بیت خواندن .
-
مصائب
لغتنامه دهخدا
مصائب . [ م َ ءِ ] (ع اِ) ج ِ مصیبة. (منتهی الارب ) (آنندراج ). مکروهات و شدائد و رنجها (همزه ٔ مصائب مبدل از واو است خلاف القیاس ). (از غیاث ). ج ِ مصیبت . رزایا. مصیبتها. ماتمها. مصایب . (یادداشت مؤلف ) : پند گیر از مصائب دگران تا نگیرند دیگران ز ...
-
قمری
لغتنامه دهخدا
قمری . [ ق ُ ] (اِخ ) محمدتقی دربندی شیروانی . از شاعران ترک و از مردم دربند شیروانات روسیه است . وی در آغاز شبیه گردان بود و غزلیات و قصاید نیکو میسرود و به قمری تخلص میکرد. اشعار نغزی در مصایب کربلا سروده و به نام کنزالمصایب بچاپ رسیده است . سال وف...
-
قمی
لغتنامه دهخدا
قمی . [ ق ُم ْ می / می ](اِخ ) عباس (حاج شیخ ...) ابن محمدرضابن ابوالقاسم . از علما و محدثان معروف عصر حاضر بود. در قم متولد شد و معلومات ابتدائی را در آن شهر فراگرفت و به سال 1316 هَ . ق . به نجف رفت و از محضر درس حاج میرزا حسین نوری محدث استفاده ها...
-
مدارا کردن
لغتنامه دهخدا
مدارا کردن . [ م ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) مهربانی کردن . نرمی نمودن . شفقت و ملایمت نشان دادن : که با زیردستان مدارا کنم ز خاک سیه مشک سارا کنم . فردوسی .ترک من رحمت آشکارا کردهندوی خویش را مدارا کرد. نظامی .خواهی از دشمن نادان که گزندت نرسدرفق پیش آر و...