کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مصالح پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
مصالح
/masāleh/
معنی
۱. [جمعِ مصلَحَة] = مصلحت
۲. [مجاز] چیزهایی که برای انجام کاری یا ساختن چیزی لازم است.
۳. [مقابلِ مفاسد] [قدیمی] امور شایسته و خوب.
〈 مصالح ساختمانی: موادی مانندِ سیمان، چوب، آجر، گچ، آهن، و امثال آن که در ساختمانسازی به کار میرود.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. صلاحدید، مصلحتها، منافع
۲. مواد اولیه(ساختمانسازی) ≠ مفاسد، مضار، مضرات
دیکشنری
materials
-
جستوجوی دقیق
-
مصالح
واژگان مترادف و متضاد
۱. صلاحدید، مصلحتها، منافع ۲. مواد اولیه(ساختمانسازی) ≠ مفاسد، مضار، مضرات
-
مصالح
فرهنگ فارسی معین
(مَ لِ) [ ع . ] (اِ.) جِ مصلحت ؛ آن چه مایة سود و صلاح است . ؛ ~ ساختمانی آن چه شایسته و سزاوار است که در ساختمان به کار رود.
-
مصالح
فرهنگ فارسی معین
(مُ لِ) [ ع . ] (اِفا.) سازش کننده .
-
مصالح
لغتنامه دهخدا
مصالح . [ م َ ل ِ ] (ع اِ) ج ِ مصلحة. نیکیها. (منتهی الارب ) (غیاث ) (ناظم الاطباء). ج ِ مصلحت به معنی صلاح و خیر کار. آنچه موجب آسایش و سود باشد. (از یادداشت مؤلف ). عبدالواسع در شرح بوستان نوشته که مصالح به فتح لام مقلوب ما صلح است از قسم محاصل به...
-
مصالح
لغتنامه دهخدا
مصالح . [ م ُ ل ِ ] (ع ص ) آنکه مصالحه کند. مصالحه کننده . سازش کننده . (از یادداشت مؤلف ). || (اصطلاح حقوق ) آنکه مالی یا حقی را به دیگری صلح کند و واگذارد اعم از آنکه معوض باشد یا غیرمعوض . آنکه طرف ایجاد عقد صلح واقع گردد. کسی که مالی یا امری را ...
-
مصالح
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] masāleh ۱. [جمعِ مصلَحَة] = مصلحت۲. [مجاز] چیزهایی که برای انجام کاری یا ساختن چیزی لازم است.۳. [مقابلِ مفاسد] [قدیمی] امور شایسته و خوب.〈 مصالح ساختمانی: موادی مانندِ سیمان، چوب، آجر، گچ، آهن، و امثال آن که در ساختمانسازی به کار م...
-
مصالح
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی، مقابلِ متصالح] (حقوق) mosāleh صلحکننده؛ سازشکننده.
-
مصالح
دیکشنری فارسی به عربی
مادة
-
واژههای مشابه
-
added filler
مصالح پُرکننده
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل درونشهری-جادهای] مواد معدنی مناسب برای استفاده در آسفالت، شامل سیمان و پرخاکستر و قلوهسنگ و خاکسنگ، که به مخلوط آسفالت و مصالح دانهای اضافه میشود
-
مصالح ساختمانی
فرهنگ واژههای سره
ساختمایه ها
-
مصالح دار
لغتنامه دهخدا
مصالح دار. [ م َ ل ِ ] (نف مرکب ) خوراکی که دارای مصالح بود. || آنکه دارای مصالح بنایی باشد. (ناظم الاطباء). و رجوع به مصالح شود.
-
مصالح شناس
لغتنامه دهخدا
مصالح شناس . [ م َ ل ِ ش ِ ] (نف مرکب ) که تشخیص نیک و بد تواند داد. که خیر و صلاح تواند تمیز و تشخیص کرد : با پدرزن نمود قصه ٔ خویش کای مصالح شناس خیراندیش .سعدی .
-
مصالح گزار
لغتنامه دهخدا
مصالح گزار. [ م َ ل ِ گ ُ ] (نف مرکب ) مصلحت گزار. (ناظم الاطباء). و رجوع به مصلحت گزار شود.
-
مصالح گو
لغتنامه دهخدا
مصالح گو. [ م َ ل ِ ] (نف مرکب ) مصالح گوی . مصلحت گوی . ناصح . اندرزگوی . که خیر و مصلحت کسان گوید : سعدیا گرچه سخندان و مصالح گویی به عمل کار برآید به سخندانی نیست .سعدی .