کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مصاعب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
مصاعب
/masā'eb/
معنی
۱. شداید؛ مشقتها؛ سختیها؛ گرفتاریها.
۲. [جمعِ مصعب] = مصعب
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
مصاعب
فرهنگ فارسی معین
(مَ عِ) [ ع . ] (اِ.)جِ مصعب ؛ دشواری ها و سختی ها.
-
مصاعب
لغتنامه دهخدا
مصاعب . [ م َ ع ِ ] (ع اِ) ج ِ مُصْعَب . (یادداشت مؤلف ). دشواریها و سختیها. (ناظم الاطباء). دشواریها و جاهای دشوار. (غیاث ) (آنندراج ). || ج ِ مُصْعَب ، به معنی گشن یا گشنی که هنوززیر بار و سواری نیامده است . سرکش . (منتهی الارب ).
-
مصاعب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] masā'eb ۱. شداید؛ مشقتها؛ سختیها؛ گرفتاریها.۲. [جمعِ مصعب] = مصعب
-
واژههای همآوا
-
مثاعب
لغتنامه دهخدا
مثاعب . [ م َ ع ِ ] (ع اِ) ج ِ مَثعَب . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به مثعب شود.
-
مصائب
لغتنامه دهخدا
مصائب . [ م َ ءِ ] (ع اِ) ج ِ مصیبة. (منتهی الارب ) (آنندراج ). مکروهات و شدائد و رنجها (همزه ٔ مصائب مبدل از واو است خلاف القیاس ). (از غیاث ). ج ِ مصیبت . رزایا. مصیبتها. ماتمها. مصایب . (یادداشت مؤلف ) : پند گیر از مصائب دگران تا نگیرند دیگران ز ...
-
مصائب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع مصیبة] masā'eb = مصیبت
-
جستوجو در متن
-
مصعب
فرهنگ فارسی معین
(مَ عَ) [ ع . ] (اِ.) 1 - نر، فحل . 2 - اسبی که سواری نداده و سوار شدن بر آن دشوار باشد. ج . مصاعب ، مصاعیب .
-
شبول
لغتنامه دهخدا
شبول . [ ش ُ ] (اِخ ) بطنی است از مصاعب از صقور (الصکور) از جبل ازعمارات از عنزة. (از معجم قبائل العرب ج 2 ص 579).
-
صالح
لغتنامه دهخدا
صالح . [ ل ِ ] (اِخ ) ابن جعفربن زبیربن عوام قرشی اسدی . وی برای جنگ روم به دمشق یا اعمال آن شد و پدر او در این باب گوید:قد راح یوم السبت حین راحوامع الجمال و التقی صلاح من کل حی ّ نفر سماح بیض الوجوه عرب صحاح و هم اذاما ذکر الشیاح و فزعوا و اخذ السل...
-
مصعب
لغتنامه دهخدا
مصعب . [ م ُ ع َ ] (ع ص ) گشن و گشنی که هنوز زیر بار و یا سواری نیامده باشد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). گشن اشتر. (مهذب الاسماء). اسبی که سواری نداده و سوار شدن برآن دشوار باشد. نر. فحل . || شتر سرکش . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آن...