کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مصاری پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مصاری
لغتنامه دهخدا
مصاری . [ م َ ](ع ص ، اِ) ج ِ مصری . (ناظم الاطباء): حمر مصار و مصاری ؛ ج ِ حمار مصری . (منتهی الارب ). رجوع به مصری شود.
-
واژههای همآوا
-
مساری
لغتنامه دهخدا
مساری . [ م َ ] (ع اِ) ج ِمَسری . (یادداشت مرحوم دهخدا). رجوع به مسری شود.
-
مساری
لغتنامه دهخدا
مساری . [ م ُ ] (ع اِ) شیر بیشه . (منتهی الارب ). اسد. (اقرب الموارد). مستری . و رجوع به مستری شود.
-
مساری
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ مَسَری] [قدیمی] masāri گذرگاه؛ آبرو.
-
جستوجو در متن
-
مصار
لغتنامه دهخدا
مصار. [ م َ رِن ْ ] (ع ص ، اِ) مَصاری . (منتهی الارب ). رجوع به مصاری شود.
-
مصری
لغتنامه دهخدا
مصری .[ م ِ ] (ص نسبی ، اِ) منسوب به مصر. (غیاث ) (برهان ).منسوب و متعلق به مصر، مانند قلم و شمشیر و تریاک ونبات . (ناظم الاطباء). منسوب به مصر اعم از شهر مصر ویا کشور مصر و یا سرزمین مصر : ابلهی را دیدم ... قصبی مصری بر سر. (کلیات سعدی چ مصفا ص 73)....