کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مصادف شدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
مصادف شدن
مترادف و متضاد
همزمان شدن، مقارن شدن، برخورد کردن
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
مصادف شدن
واژگان مترادف و متضاد
همزمان شدن، مقارن شدن، برخورد کردن
-
مصادف شدن
دیکشنری فارسی به عربی
صليب
-
جستوجو در متن
-
encountered
دیکشنری انگلیسی به فارسی
مواجه شده، روبرو شدن، مواجه شدن با، رویاروی شدن، ملاقات کردن، تصادف کردن، مصادف شدن با، دست بگریبان شدن با
-
لقاء
دیکشنری عربی به فارسی
رويارويي , روياروي شدن , برخورد , روبروشدن , مواجه شدن با , مصادف شدن با , دست بگريبان شدن با , مواجهه , تصادف
-
encounter
دیکشنری انگلیسی به فارسی
رویارویی، برخورد، مواجهه، ملاقات، تصادف، روبرو شدن، مواجه شدن با، رویاروی شدن، ملاقات کردن، تصادف کردن، مصادف شدن با، دست بگریبان شدن با
-
coincided
دیکشنری انگلیسی به فارسی
همزمان شد، مصادف شدن، همزمان بودن، باهم رویدادن، منطبق شدن، در یک زمان اتفاق افتادن
-
coincides
دیکشنری انگلیسی به فارسی
همخوانی دارد، مصادف شدن، همزمان بودن، باهم رویدادن، منطبق شدن، در یک زمان اتفاق افتادن
-
coincide
دیکشنری انگلیسی به فارسی
مصادف شدن، همزمان بودن، باهم رویدادن، منطبق شدن، در یک زمان اتفاق افتادن
-
hurtle
دیکشنری انگلیسی به فارسی
عصبانی شدن، ازدحام، پرت کردن، خوردن، تصادف کردن، انداختن، پیچ دادن، مصادف شدن
-
encounters
دیکشنری انگلیسی به فارسی
برخورد می کند، برخورد، مواجهه، رویارویی، ملاقات، تصادف، روبرو شدن، مواجه شدن با، رویاروی شدن، ملاقات کردن، تصادف کردن، مصادف شدن با، دست بگریبان شدن با
-
hurtled
دیکشنری انگلیسی به فارسی
متورم شده، پرت کردن، خوردن، تصادف کردن، انداختن، پیچ دادن، مصادف شدن
-
hurtling
دیکشنری انگلیسی به فارسی
ترسناک، پرت کردن، خوردن، تصادف کردن، انداختن، پیچ دادن، مصادف شدن
-
meets
دیکشنری انگلیسی به فارسی
ملاقات می کند، جلسه، نشست، تقاطع، نشست گاه، اشتراک، مواجه شدن، مصادف شدن با، برخورد کردن، یافتن، ملاقات کردن، تقاطع کردن، پیوستن، مواجه شدن با، تلاقی کردن
-
meet
دیکشنری انگلیسی به فارسی
ملاقات، جلسه، نشست، تقاطع، نشست گاه، اشتراک، مواجه شدن، مصادف شدن با، برخورد کردن، یافتن، ملاقات کردن، تقاطع کردن، پیوستن، مواجه شدن با، تلاقی کردن، مناسب، دلچسب، شایسته، مقتضی، در خور