کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مشید پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
مشید
/mošayyad/
معنی
۱. برافراشته؛ بلند.
۲. محکم؛ استوار.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. استوار، محکم، قرص
۲. مرتفع
۳. برافراشته
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
مشید
واژگان مترادف و متضاد
۱. استوار، محکم، قرص ۲. مرتفع ۳. برافراشته
-
مشید
فرهنگ فارسی معین
(مَ) [ ع . ] 1 - (اِمف .) برافراشته ، بلند. 2 - (ص .) استوار، محکم .
-
مشید
لغتنامه دهخدا
مشید. [ م َ ] (ع ص ) گچ کرده شده . (غیاث ) (آنندراج ). اندوده شده از گچ و آهک و جز آن . (ناظم الاطباء). آنچه به گچ اندوده باشند. (از محیطالمحیط) (از اقرب الموارد). || استوار و محکم کرده شده . (غیاث ) (آنندراج ). || بلند و طولانی . (از اقرب الموارد). ...
-
مشید
لغتنامه دهخدا
مشید. [ م ُ ش َی ْ ی َ ] (ع ص ) به گچ و چونه محکم کرده شده . (غیاث ) (آنندراج ). شیداندود. اندودشده از گچ و آهک و جز آن . (ناظم الاطباء). شیداندود. (منتهی الارب ). بنایی به گچ کرده . (یادداشت مؤلف ). || برافراشته و دراز. قال و قول الجوهری : المشید ل...
-
مشید
لغتنامه دهخدا
مشید. [ م ُ ش َی ْ ی ِ ] (ع ص ) به گچ و آهک و جز آن محکم کننده . (ناظم الاطباء).
-
مشید
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] mošayyad ۱. برافراشته؛ بلند.۲. محکم؛ استوار.
-
مشید
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] mašid ۱. گچ کاریشده؛ آنچه با گچ یا آهک اندود شده.۲. استوار و بلند.
-
واژههای مشابه
-
مَّشِيدٍ
فرهنگ واژگان قرآن
برافراشته - مرتفع و استوار
-
جستوجو در متن
-
فدین
لغتنامه دهخدا
فدین . [ ف ُ دَ ] (ع اِ مصغر) مصغر فَدَن بمعنی کاخ مشید است . (از معجم البلدان ). رجوع به فَدَن شود.
-
برافراشته
لغتنامه دهخدا
برافراشته . [ ب َ اَ ت َ /ت ِ ] (ن مف مرکب ) افراخته . افراشته . بلندکرده شده . بالابرده : هدف ؛ هرچیزی بلند و برافراشته از بنا و ریگ توده و کوه و پشته و مانند آن . (منتهی الارب ). || مشید. ساخته . ساخته شده . رجوع به افراشته شود.
-
مؤسس
لغتنامه دهخدا
مؤسس . [ م ُ ءَس ْ س ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از تأسیس . آنکه بنیاد چیزی را برپا می نهد و بنا می کند. بنا نهنده . (ناظم الاطباء). بنیاد نهنده . (آنندراج ). پایه گذار. بنیانگذار. تأسیس کننده . پی افکننده . آنکه پی افکند. پی گذار. پی افکن . بانی . ج ، م...
-
شید اﷲ ارکانه
لغتنامه دهخدا
شید اﷲ ارکانه . [ ش َی ْ ی َ دَل ْ لا هَُ اَ ن َه ْ ] (ع جمله ٔ فعلیه ٔ دعایی ) خدای ارکان آن را مشیّد کناد. خدا پایه های آن را استوار سازاد: مجلس شورای ملی شید اﷲ ارکانه . (یادداشت مؤلف ).
-
مشیدة
لغتنامه دهخدا
مشیدة. [ م ُ ش َی ْ ی َ دَ ] (ع ص ) استوار بلندبرآورده . (ترجمان القرآن ص 88). مؤنث مشید: بروج مشیدة. (از منتهی الارب ) (از محیطالمحیط). افراخته . مرتفع. استوار و محکم . قوله تعالی : فی بروج مشیدة . (ناظم الاطباء).