کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مشیا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مشیا
فرهنگ نامها
(تلفظ: mašiyā) مشیا (در اوستا) به معنی فناپذیر ، درگذشتنی ، مردم و انسان آمده ؛ (در بندهشن پهلوی) 'مشیا' به منزلهی 'آدم' و مشیوئی به منزلهی ' حوا ' در نزد اقوام سامی است ؛ و مشیوئی را ' مشیانه' هم گویند .
-
مشیا
لغتنامه دهخدا
مشیا. [ م َش ْ ] (اِ) در اوستا «مشیا»، در گاتها «مشا» و «مارتا» بمعنی فناپذیر، درگذشتنی ، مردم و انسان آمده ... در بندهشن پهلوی «مشیا» بمنزله ٔ «آدم » و مشیوئی بمنزله ٔ حوا در نزد اقوام سامی است ... و مشیوئی را «مشیانه » هم گویند. (از حاشیه ٔ برهان چ...
-
مشیا
لغتنامه دهخدا
مشیا. [ م َش ْ ] (هزوارش ، اِ) به لغت زند و پازند روغن گوسفند را گویند. (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). هزوارش «مشیا» و «مشکیا»، پهلوی روغن (روغن ).
-
واژههای همآوا
-
مشیع
لغتنامه دهخدا
مشیع. [ م َ ](ع ص ) اناء مشیع؛ آوند پر. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از محیطالمحیط) (از اقرب الموارد). || کینه ور آگنده از ناکسی . (از اقرب الموارد) (از محیطالمحیط) (از متن اللغة). و رجوع به ماده ٔ قبل شود.
-
مشیع
لغتنامه دهخدا
مشیع. [ م ُ ش َی ْ ی َ ] (ع ص ) دلیر. (منتهی الارب ) (آنندراج ). شجاع و دلیر. (ناظم الاطباء). || مرد شتابکار. (منتهی الارب ) (آنندراج ). شتابکار و عجول . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
مشیع
لغتنامه دهخدا
مشیع. [م ِش ْ ی َ ] (ع ص ) کینه ور و پر از ناکسی و بخل . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
-
جستوجو در متن
-
میشانه
فرهنگ نامها
(تلفظ: mišāne) نام نخستین زن (حوا) ، ← مشیا و مشیانه .
-
مشیانه
فرهنگ نامها
(تلفظ: mašiyāne) این واژه به معنای ' نخستین آفریده ' است . + ← مشیا .
-
مشیه
لغتنامه دهخدا
مشیه . [ م َش ْ ی َ / ی ِ ] (اِ) رجوع به مشیا شود.
-
مشیک
لغتنامه دهخدا
مشیک . [ م َ ] (اِ) رجوع به مشیا و ایران در زمان ساسانیان تألیف کریستن سن ص 169 شود.
-
قعفزة
لغتنامه دهخدا
قعفزة. [ ق َ ف َ زَ ] (ع مص ) هر دو زانو و ران را به هم چسبانیدن و دستها گرد زانو حلقه کرده نشستن همچو کسی که به کاری فکر و اهتمام دارد. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || به سخن اراده ٔ دفع کسی کردن از خود. (منتهی الارب ). گویند: قعفز له الکلام ؛ ارا...
-
مهرگان
لغتنامه دهخدا
مهرگان . [ م ِ رَ / رِ / رْ ] (اِ) مهر و محبت پیوستن . (برهان ). مهر و محبت و دوستی . (ناظم الاطباء). || نام روز شانزدهم از هر ماه . (برهان ). روز مهر از ماه مهر و آن روز شانزدهم است . (آنندراج ) (از جهانگیری ). روز شانزدهم مهر ماه و عیدی از اعیاد ای...