کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مشی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
مشی
/mašy/
معنی
۱. راه رفتن.
۲. رفتار؛ روش.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. تدبیر، راه، رفتار، روال، روش، سیاست، شیوه، طریقه
۲. رفتن، راهرفتن
۳. رهنوردی، راهپیمایی
۴. مسیر، خطسیر
دیکشنری
tack
-
جستوجوی دقیق
-
مشی
واژگان مترادف و متضاد
۱. تدبیر، راه، رفتار، روال، روش، سیاست، شیوه، طریقه ۲. رفتن، راهرفتن ۳. رهنوردی، راهپیمایی ۴. مسیر، خطسیر
-
مشی
فرهنگ فارسی معین
(مَ) [ ع . ] (اِ.) 1 - (مص ل .) راه رفتن . 2 - (اِمص .) روش ، رفتار. ؛ خط ~ 1 - راهی که در پیش دارند، خط سیر. 2 - روش شخصی در زندگی ، طریقه .
-
مشی
لغتنامه دهخدا
مشی . [ م َ شی ی ] (ع ص ، اِ) داروی مسهل . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).- دواء مشی ؛ کارکن . مسهل .
-
مشی
لغتنامه دهخدا
مشی . [ م َش ْی ْ ] (ع مص ) رفتن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ترجمان علامه ٔ جرجانی ). رفتن به نرمی . (غیاث ). گذشتن بر روی پایهای خود و رفتن . (ناظم الاطباء). حرکت دادن پایها و نقل آنها از مکانی به مکانی دیگر خواه تند باشد خواه آهسته . (از اقرب المو...
-
مشی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) (صفت) [عربی] mašy ۱. راه رفتن.۲. رفتار؛ روش.
-
مشی
دیکشنری فارسی به عربی
عصابة , مسمار , نظرة
-
واژههای مشابه
-
مشي
دیکشنری عربی به فارسی
راه رفتن , گام زدن , گردش کردن , پياده رفتن , گردش پياده , گردشگاه , پياده رو , پياده روي , قدم زدن
-
adaptancy platform
مشی سازگار
واژههای مصوّب فرهنگستان
[گردشگری و جهانگردی] رویکردی پرطرفدار در گردشگری از دهۀ 80 میلادی که در آن گزینههایی مانند گردشگری پایدار و طبیعتگردی به گزینههایی دیگر مانند گردشگری انبوه ترجیح دارد
-
advocacy platform
مشی سودمحور
واژههای مصوّب فرهنگستان
[گردشگری و جهانگردی] رویکرد حاکم بر گردشگری پیش از دهۀ 70 میلادی در نظام سرمایهداری که در آن گردشگریِ بیشتر به معنای سود بیشتر بود، بدون توجه به تبعات زیانبار این رویکرد بر منابع طبیعی
-
خط مشی
فرهنگ واژههای سره
راه و روش
-
مشی کردن
فرهنگ فارسی معین
(مَ. کَ دَ) [ ع - فا. ] (مص ل .) راه رفتن .
-
مشی فک
لغتنامه دهخدا
مشی فک . [ م ِ ف ِ ] (اِ مرکب ) نوعی از بید (بیدمشک ) است که در آمل آن را مشی فک میخوانند. (جنگل شناسی کریم ساعی ج 1 ص 194). رجوع به مشک فیک شود.
-
خط مشی
لغتنامه دهخدا
خط مشی . [ خ َطْ طِ م َش ْی ْ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از روش کار. طریقه . (یادداشت بخط مؤلف ).
-
مشی زندگی
دیکشنری فارسی به عربی
ذهاب