کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مشگ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
پشگ و مُشگ
فرهنگ گنجواژه
غث و ثمین.
-
واژههای همآوا
-
مِشگ
لهجه و گویش بختیاری
mešg 1. مُشک؛ 2. بوى مُشک، بوى عطر.
-
مُشگ
لهجه و گویش بختیاری
mošg موش. نیز miš .
-
جستوجو در متن
-
زنوندن
لهجه و گویش تهرانی
زدن مشگ شیر و دوغ
-
عرق بیدمشگ
لهجه و گویش تهرانی
عصاره معطر شکوفه بید مشگ
-
بَنِ مِلاّر
لهجه و گویش بختیاری
bann-e mellâr طنابى که با آن مشگ را به سهپایه ملاّر یا سقف آویزان کنند.
-
مشک
فرهنگ فارسی معین
(مَ) [ په . ] (اِ.)= مشگ : خیک ، پوست گوسفندی که آن را قالبی کنده باشند.
-
مَشگَه
لهجه و گویش بختیاری
mašga مَشگ، خیک، پوست دباغى شده بز براى نگهدارى آب و دوغ و گرفتن کره از ماست.
-
امرود بلخی
لغتنامه دهخدا
امرود بلخی . [ اَ دِ ب َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) نوعی از امرود است که درخت آنرا به بید مشگ پیوند کرده اند و در اصفهان یافته شود. (از فلاحت نامه ).
-
مشگیزه
لغتنامه دهخدا
مشگیزه . [ م َ زَ / زِ ] (اِ مصغر) فرهنگستان ایران این کلمه را معادل «اسیدی » گرفته و آرد: کیسه ٔ کوچکی که مانند مشگ کوچکی در سربرگهای بعضی گیاهان است . (واژه های نو فرهنگستان ایران ص 77). و رجوع به مشکیزه شود.
-
مزغ
لغتنامه دهخدا
مزغ . [ م َ] (اِ) مغز. مخ . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : ای زیرکان خداوندان مزغ و خداوندان خرد (در ترجمه ٔ یااولی الالباب ). (کشف الاسرار ج 1 ص 472). || مغز دانه .مغز هسته ٔ میوه ها : و مزغ آن خوردن را شاید چون گردوک و بادام و فندق و فستق و آنچه بدی...
-
پلنگمش
لغتنامه دهخدا
پلنگمش . [ پ َ ل َ م ُ ] (اِ) پلنگمشک . نام داروئی است و وجه تسمیه ٔ آن به پلنگ مشگ آن است که گل آن دارو به گلهای پشت پلنگ و به رنگ آن ماند و بوی مشک میدهد و بیدمشک را هم گفته اند. (برهان قاطع). گیاهی است که به رنگ شبیه است به پلنگ و در بو به مشک و ب...
-
لاله ٔ نعمان
لغتنامه دهخدا
لاله ٔ نعمان . [ ل َ / ل ِ ی ِ ن ُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) شقایق . اسم نباتی است برگش شبیه به برگ زنبق و منحصر در چهار عدد و گلش مانند شقایق و بزرگتر از آن و بیخش مانند پیاز و بقدر فندقی و طولانی و در چند پرده ٔ او چیزی شبیه به ابریشم مطبوخ و بسیا...
-
بگشتن
لغتنامه دهخدا
بگشتن . [ ب ِ گ َ ت َ ] (مص ) تغییر کردن . دیگرگون شدن . امتقاع ؛ بگشتن رنگ روی . بگشتن رنگ ، مزه ، طعم ، بوی ، خوی ، سرکه و جزآن ، تغییر کردن : از خشم گونه ٔ او بگشت : گلگون رخت چو شست بهار از وی بگذشت گل بگشت ز گلگونی . ناصرخسرو (تعلیقات دیوان ص 67...