کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مشکین کلاله پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
مشکین کلاه
لغتنامه دهخدا
مشکین کلاه . [ م ُ / م ِ ک ُ ] (ص مرکب . اِ مرکب ) مشکین کله . کلاه سیاه . (برهان ) (آنندراج ). || معشوق کلاه سیاه . (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || گیسوی خوبان . (برهان ) (آنندراج ). گیسوی معشوق . (ناظم الاطباء). || کاکل و زلف . (برهان ) (آنن...
-
پنیرک مشکین
لغتنامه دهخدا
پنیرک مشکین . [ پ َ رَ ک ِ م ُ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) نوعی پنیرک که از آن روغنی معطر به بوی مشک گیرند .
-
چوگان مشکین
لغتنامه دهخدا
چوگان مشکین . [ چ َ / چُو ن ِ م ُ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از زلف است : گوی سیمین دارد و چوگان مشکین آن پسربا چنین گوی و چنین چوگان کند جولان پری .سوزنی .
-
خط مشکین
لغتنامه دهخدا
خط مشکین . [ خ َطْ طِ م ِ / م ُ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) خط سیاه . || خط سیاه عارض خوبان مزلف . (ناظم الاطباء) : لب لعل و خط مشکین چو آنش هست و اینش نیست بنازم دلبر خود راکه حسنش آن و این دارد.حافظ.
-
دام مشکین
لغتنامه دهخدا
دام مشکین . [ م ِ م ُ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از زلف : دام مشکینی که من در گردن او دیده ام آهوی مشکین شوند از بوی او نخجیرها.صائب (از آنندراج ).
-
مشکین پرند
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [سنسکریت. فارسی] [قدیمی، مجاز] mo(e)škinparand ۱. شب.۲. سیاهی شب.۳. ابر سیاه.
-
مشکین ختام
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [سنسکریت. فارسی. عربی] [قدیمی، مجاز] mo(e)škinxetām ۱. شرابی که در آخر بوی مشک بدهد.۲. آنچه که پایانش نیکو باشد.
-
مشکین کمند
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [سنسکریت. فارسی] [قدیمی، مجاز] mo(e)škinkamand گیسوی معشوق که سیاه و خوشبو مانند مشک باشد.
-
مشکین نفس
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی. فارسی] [قدیمی، مجاز] mo(e)škinnafas ۱. آنکه نفس خوشبو دارد.۲. شیرینسخن.
-
مشکین فام
واژهنامه آزاد
سیاه رنگ
-
Platalea minor
کفچهنوک مشکینرخ
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی- علوم جانوری] گونهای از مرغمقدسیان و راستۀ لکلکسانان با بدن خاکستری روشن و صورت و پیشانی کاملاً تیره و مایل به سیاه
-
جستوجو در متن
-
کلاله
لغتنامه دهخدا
کلاله . [ ک ُ ل َ / ل ِ ] (اِ) موی پیچیده را گویند و به عربی مجعد خوانند و بمعنی کاکل . (برهان ). بمعنی زلف پیچیده که به عربی مجعد خوانند. (انجمن آرا) (آنندراج ). موی پیچیده و بمعنی زلف نیز آمده و به کاف فارسی (گلاله ) نیز آمده . (غیاث ).بمعنی کاکل و...
-
شرابه
لغتنامه دهخدا
شرابه . [ ش َرْ را ب َ / ب ِ ] (اِ) منگوله . علاقه . طره . سچاق . (دیوان البسه ٔ نظام قاری ص 201). دسته ای از ترمه ٔ زرین و یا سیمین و مانند آن که زینت را بر دسته ٔ شمشیر و دوش و کمربند و پرده آویزند. دسته ای از ملیله یا مروارید منضد بهم آورده که آوی...
-
پهلو تهی کردن
لغتنامه دهخدا
پهلو تهی کردن . [ پ َت ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) کناره کردن از کاری . (غیاث ). پرهیز کردن و کناره نمودن از کاری و چیزی . (انجمن آرا). کناره کردن و دوری گزیدن و پرهیز و اجتناب نمودن از چیزی و از کسی تنها شدن . (برهان ). پهلو خالی کردن . گریختن . پشت دادن ...
-
گلاله
لغتنامه دهخدا
گلاله . [ گ ُ ل َ / ل ِ ] (اِ) کاکل مجعد و پیچیده .(آنندراج ). موی مجعد و پیچیده . (غیاث ) : ظلمتی گشته از نواله ٔ نورلاله ای رسته از گلاله ٔ حور. نظامی (هفت پیکر ص 1328).سر نهادم خمار می در سربر گل خشک با گلاله ٔ تر. نظامی (هفت پیکر ص 167).گلاله ٔ ش...