کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مشکلگشایی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
problem solving
مشکلگشایی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[روانشناسی] پردازش شناختی بهمنظور یافتن راهحل برای مشکلات مشخص، با انجام یک سلسله عملیات
-
واژههای مشابه
-
مشکل گشایی
لغتنامه دهخدا
مشکل گشایی . [ م ُ ک ِ گ ُ ] (حامص مرکب ) آسان کردن کارهای دشوار و غالب آمدن بر آنها. (ناظم الاطباء) : ز کوی مغان رخ مگردان که آنجافروشند مفتاح مشکل گشایی .حافظ.
-
مشکل گشایی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [عربی. فارسی] moškelgošāy(')i آسان کردن مشکلات و مسلط گشتن بر کارهای دشوار.
-
organic problem-solving
مشکلگشایی آگاهانه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[روانشناسی] در روانشناسی گشتالت، راهبردی برای حل مشکلات که با بصیرت و تفکر خلاقانه همراه است
-
mechanical problem-solving
مشکلگشایی ماشینی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[روانشناسی] در روانشناسی گشتالت، راهبردی برای حل مشکلات که مبتنی بر عادت و عدم توجه به ماهیت درونی مشکل است
-
مشکل
واژگان مترادف و متضاد
ابهامآمیز، بغرنج، پیچیده، حاد، دشخوار، دشوار، سخت، شاق، صعب، غامض، مبهم، مساله، معقد، مغلق ≠ آسان، ساده، سهل، واضح
-
مشکل
فرهنگ واژههای سره
پیچیده، دشوار، دشواری، چالش
-
مشکل
فرهنگ فارسی معین
(مُ کِ) [ ع . ] (اِفا.) دشوار، سخت . ج . مشاکل .
-
مشکل
فرهنگ فارسی معین
(مُ شَ کَّ) [ ع . ] (اِمف .)1 - شکل - پذیرفته ، صورت بسته . 2 - ترتیب شده ، تشکیل شده .
-
مشکل
لغتنامه دهخدا
مشکل . [ م ُ ش َک ْ ک َ ] (ع ص ) صورت بسته و پیکرگرفته . (ناظم الاطباء). شکل پذیرفته . صورت بسته . پیکرگرفته . (فرهنگ فارسی معین ): آنگاه گویم هر که مر یک جوهر را به شکلهای مختلف مشکل بیند. (جامعالحکمتین ناصرخسرو از فرهنگ فارسی معین ). || مرتب شده . ...
-
مشکل
لغتنامه دهخدا
مشکل . [ م ُ ک ِ ] (ع ص ) پوشیده و پنهان و مشتبه . ج ، مشاکل . (ناظم الاطباء). کار پوشیده و مشتبه . (آنندراج ). مشتبه . پوشیده . ملتبس . مختلطالقرعة لکل امر مشکل . (یادداشت مؤلف ) : راز عقول و مشکل ارواح کشف اوست اسرار علم مطلقش از بر نکوتر است . خا...
-
مشکل
لغتنامه دهخدا
مشکل . [م ُ ک ِ ] (اِخ ) حاکم عراق (در زمان حکومت اتابک مظفرالدین ). رجوع به تاریخ گزیده چ براون ج 1 ص 525 شود.
-
مشکل
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] mošakkal چیزی که به شکل و صورتی درآمده باشد؛ دارای شکل.
-
مشکل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی، جمع: مشاکل و مشکلات] ‹مشکله› moškel ۱. امر یا موقعیت سخت و دشوار.۲. پوشیده؛ درهم.