کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مشکل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
مشکل
/mošakkal/
معنی
چیزی که به شکل و صورتی درآمده باشد؛ دارای شکل.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
ابهامآمیز، بغرنج، پیچیده، حاد، دشخوار، دشوار، سخت، شاق، صعب، غامض، مبهم، مساله، معقد، مغلق ≠ آسان، ساده، سهل، واضح
برابر فارسی
پیچیده، دشوار، دشواری، چالش
دیکشنری
abstruse, crucial, deep, difficult, fiddly, hard, problem, problematic, question, severe, task, tough
-
جستوجوی دقیق
-
مشکل
واژگان مترادف و متضاد
ابهامآمیز، بغرنج، پیچیده، حاد، دشخوار، دشوار، سخت، شاق، صعب، غامض، مبهم، مساله، معقد، مغلق ≠ آسان، ساده، سهل، واضح
-
مشکل
فرهنگ واژههای سره
پیچیده، دشوار، دشواری، چالش
-
مشکل
فرهنگ فارسی معین
(مُ کِ) [ ع . ] (اِفا.) دشوار، سخت . ج . مشاکل .
-
مشکل
فرهنگ فارسی معین
(مُ شَ کَّ) [ ع . ] (اِمف .)1 - شکل - پذیرفته ، صورت بسته . 2 - ترتیب شده ، تشکیل شده .
-
مشکل
لغتنامه دهخدا
مشکل . [ م ُ ش َک ْ ک َ ] (ع ص ) صورت بسته و پیکرگرفته . (ناظم الاطباء). شکل پذیرفته . صورت بسته . پیکرگرفته . (فرهنگ فارسی معین ): آنگاه گویم هر که مر یک جوهر را به شکلهای مختلف مشکل بیند. (جامعالحکمتین ناصرخسرو از فرهنگ فارسی معین ). || مرتب شده . ...
-
مشکل
لغتنامه دهخدا
مشکل . [ م ُ ک ِ ] (ع ص ) پوشیده و پنهان و مشتبه . ج ، مشاکل . (ناظم الاطباء). کار پوشیده و مشتبه . (آنندراج ). مشتبه . پوشیده . ملتبس . مختلطالقرعة لکل امر مشکل . (یادداشت مؤلف ) : راز عقول و مشکل ارواح کشف اوست اسرار علم مطلقش از بر نکوتر است . خا...
-
مشکل
لغتنامه دهخدا
مشکل . [م ُ ک ِ ] (اِخ ) حاکم عراق (در زمان حکومت اتابک مظفرالدین ). رجوع به تاریخ گزیده چ براون ج 1 ص 525 شود.
-
مشکل
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] mošakkal چیزی که به شکل و صورتی درآمده باشد؛ دارای شکل.
-
مشکل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی، جمع: مشاکل و مشکلات] ‹مشکله› moškel ۱. امر یا موقعیت سخت و دشوار.۲. پوشیده؛ درهم.
-
مشکل
دیکشنری فارسی به عربی
بشدة , صعب , عقدة , مرض , مشکلة
-
واژههای مشابه
-
مشکل شدن
واژگان مترادف و متضاد
سختشدن، دشوار شدن، پیچیده شدن، بغرنج شدن، غامض شدن، شاق شدن، مغلق شدن، حاد شدن ≠ ساده گشتن، سهل شدن، آسان شدن
-
problem drinker
مشکلزانوش
واژههای مصوّب فرهنگستان
[اعتیاد] شخصی که دچار مشکلزانوشی است
-
problem drinking, problematic drinking
مشکلزانوشی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[اعتیاد] نوعی الگوی مصرف الکل که به مشکلات فردی یا جمعی منجر میشود
-
problem solving
مشکلگشایی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[روانشناسی] پردازش شناختی بهمنظور یافتن راهحل برای مشکلات مشخص، با انجام یک سلسله عملیات