کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مشکریز پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مشکریز
لغتنامه دهخدا
مشکریز. [ م ُ / م ِ ] (نف مرکب ) مشک ریزنده . مشک پاش . مشک افشان . خوشبوی سازنده : درّبار و مشکریز و نوش طبع و زهرفعل جانفروز و دلگشا و غمزدا و لهوتن .منوچهری (دیوان چ دبیرسیاقی چ 1 ص 65).گیرم که آتش سده در جان ما زدی زآن مشک ریز شاخ چلیپا چه خواستی...
-
جستوجو در متن
-
مشکبار، مشکبار
واژگان مترادف و متضاد
۱. مشکفشان، مشکافشان، معطر، مشکریز ۲. عطرآگین، مشکسا
-
مشکفشان
واژگان مترادف و متضاد
خوشبو، عطرآگین، عطرآمیز، معطر، مشکبار، مشکآگین، مشکریز، مشکآمیز، مشکافشان
-
نوش طبع
لغتنامه دهخدا
نوش طبع. [ طَ ] (ص مرکب ) دارای طبعی شیرین و لطیف . (فرهنگ فارسی معین ) : درّبار و مشکریز و نوش طبع و زهرفعل جانفروزو دلگشا و غمزدا و لهوتن .منوچهری (از فرهنگ فارسی معین ).
-
لهوتن
لغتنامه دهخدا
لهوتن . [ ل َهَْ وْ ت َ ] (ص مرکب ) که بلهو پردازد : گاه نظم و گاه نثر و گاه مدح و گاه هجوروز جد و روز هزل و روز کلک و روز دَن درّبار و مشکریز و نوش طبع و زهرفعل جان فروز و دلگشا و غمزدا و لهوتن .منوچهری .
-
جان فروز
لغتنامه دهخدا
جان فروز. [ ف ُ ] (نف مرکب ) افروزنده ٔ جان . بنشاطآورنده ٔ روان . (ناظم الاطباء). جان افروز. رجوع به جان افروز شود : دُرّبار و مشکریز و نوش طبع و زهرفعل جان فروز و دلگشا و غمزدا و لهو تن . منوچهری .نه آتش را خبر کو هست سوزان نه آب آگه که هست از جان ...
-
دربار
لغتنامه دهخدا
دربار. [ دُرر / دُ ](نف مرکب ) دربارنده . درفشاننده . درپاش : دربار و مشکریز و نوش طبع و زهرفعل جان فروز و دلگشا و غم زدا و لهوتن . منوچهری .فرق بر و سینه سوز و دیده دوز و مغزریزدربار و مشکسای و زردچهر و سرخ رنگ . منوچهری .از میغ دربار زمین چون سما ش...
-
لطافت
لغتنامه دهخدا
لطافت . [ ل َ ف َ ] (ع مص ) ریزه و خرد شدن . (منتهی الارب ). خردی . ریزگی . دقت . صغر. باریک گشتن . (منتهی الارب ). باریکی . نازکی . نغزی . (حاشیه ٔ فرهنگ اسدی نخجوانی ). ضد کثافت . نرمی . (آنندراج ). لطیف شدن . (زوزنی ). تری . لطف . صاحب کشاف اصطلاح...
-
لیکن
لغتنامه دهخدا
لیکن . [ ک ِ ] (از ع ، حرف ربط) این کلمه ظاهراً لکن ّ عرب است (مماله ٔ لکن ّ) و یا صورتی از بیک فارسی قدیم . در تداول ما بیشتر لیکن و گاهی نیز لکن به کار رود. ولیکن ، ولی ، لیک نیز گویند. معهذا. پُن . با اینهمه . امّا. و رجوع به لیک و ولیکن شود. شواه...