کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مشوکة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مشوکة
لغتنامه دهخدا
مشوکة. [ م ُش ْ وِ ک َ ] (ع ص ) مشوک . بسیارخار. (ناظم الاطباء): شجرة مشوکة؛ درخت بسیارخار. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (مهذب الاسماء). || ارض مشوکة؛ زمین خارناک و آن زمین که درخت خار رویاند. (از منتهی الارب ) (از آنندراج ). زمین خارناک ...
-
جستوجو در متن
-
مشوک
لغتنامه دهخدا
مشوک . [ م ُش ْ وِ ] (ع ص ) خاردار . (یادداشت مؤلف ). خاردار و بسیارخار. یقال : نبات مشوک و شجرة مشوکة و مکان مشوک ؛ ای کثیرالشوک فیه السحاء و القتاد و الهراس . (از محیطالمحیط) (از اقرب الموارد). مشوکة. (ناظم الاطباء). رجوع به مشوکة شود.
-
بیرای
لغتنامه دهخدا
بیرای . (ص مرکب ) (از: بی + رای = رأی ) بیرأی . بی تدبیر. بی اراده . بی فکر. بی اندیشه . بی وقوف : چو آگاهی آمد سوی سوفرای ز پیروز بیرای و بی رهنمای . فردوسی .ترا ناسزا خواند و سرسبک ورا شاه بیرای مغزی تنک . فردوسی .شنیده ای که چه دیده ست رای زو و ...
-
غابش
لغتنامه دهخدا
غابش . [ ب ِ ] (اِ) غباریه . عنب الدب . مردار آغاجی . برگک . بارشین .نام درختی است کوهی که میوه ٔ آن را غباریة و عنب الدب گویند. شبیه است به کنار. (برهان ) (آنندراج ). در تحفه ٔ حکیم مؤمن ذیل غابش آرد: بفتح غین و تشدید باءاسم عنب الدب است . و ذیل عن...