کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مشق پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
سیاه مشق
فرهنگ فارسی معین
(مَ) [ فا - ع . ] (اِمر.) 1 - تمرین خوشنویسی که در آن کلمات یا حروف به صورت تکراری و انبوه کنار یکدیگر نوشته شده باشند. 2 - کنایه از تمرین زیاد در یک حرفه یا هنر.
-
تخته مشق
لغتنامه دهخدا
تخته مشق . [ ت َ ت َ / ت ِ م َ ] (اِ مرکب ) تخته ٔ مشق . لوحی که کودکان بر روی آن مشق خط کنند. (ناظم الاطباء). بی اضافت و با اضافت ، تخته ٔ تعلیم . (آنندراج ). || هر چیزی که بسیار به استعمال آید. (از آنندراج ) : لوح دلی که آینه ٔ راز عالم است حیف است...
-
لوح مشق
لغتنامه دهخدا
لوح مشق . [ ل َ / لُو ح ِ م َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) رجوع به تخته ٔ مشق شود. (آنندراج ).
-
مشق دادن
دیکشنری فارسی به عربی
علم
-
مشق نظامی
دیکشنری فارسی به عربی
مثقاب
-
واژههای همآوا
-
مشغ
لغتنامه دهخدا
مشغ. [ م َ] (ع مص ) نوعی از خوردن چیزی چون خیار و مانند آن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). خوردن غیر شدید چون خوردن خیار و مانند آن . (از اقرب الموارد) (از محیطالمحیط). || عیبناک ساختن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب ا...
-
مشغ
لغتنامه دهخدا
مشغ. [ م ِ ] (ع اِ) گِل سرخ . (منتهی الارب ) (آنندراج ). گلی سرخ که با آن رنگ میکنند. (ناظم الاطباء). مَغْرة، و آن گِلی سرخ است . (از اقرب الموارد).
-
جستوجو در متن
-
drill
دیکشنری انگلیسی به فارسی
مته، تمرین، مشق، مشق نظامی، تمرین کردن، مته زدن، تعلیم دادن، تمرین دادن، مشق دادن، ممارست کردن
-
drills
دیکشنری انگلیسی به فارسی
تمرینات، مته، تمرین، مشق، مشق نظامی، تمرین کردن، مته زدن، تعلیم دادن، تمرین دادن، مشق دادن، ممارست کردن
-
رژه
واژگان مترادف و متضاد
سان، مارش، مشق
-
واجب بيتي
دیکشنری عربی به فارسی
مشق , تکليف خانه
-
homework
دیکشنری انگلیسی به فارسی
مشق شب، تکلیف خانه
-
rehearsal
دیکشنری انگلیسی به فارسی
تمرین، تمرین نمایش، تکرار، مشق
-
مشخ
لغتنامه دهخدا
مشخ . [ م َ ] (اِ) مشق . اعم از چیزی نوشتن بسیار و کارهای دیگر. (برهان ). دستور و دستورالعمل مشق و نوشتن خط و دیگر کارها. (ناظم الاطباء). تلفظ عامیانه ٔ مشق عربی . (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). || ورزش . || دستورالعمل حرکت سپاهیان . (ناظم الاطباء). ب...