کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مشقر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مشقر
لغتنامه دهخدا
مشقر. [ م ُ ش َق ْ ق َ ] (اِخ ) موضعی است در بلاد عرب . (از اقرب الموارد) (از محیطالمحیط). قله ای است قدیمی به بحرین . (از منتهی الارب ). جائی است در بحرین (از المعرب جوالیقی ص 38). حصاری است بین نجران و بحرین . و گویند بانی آن طسم بوده . و در بالای ...
-
مشقر
لغتنامه دهخدا
مشقر. [ م ُ ش َق ْ ق َ ] (اِخ ) یوم المشقر؛ یوم الصفقه . یکی از ایام عرب . رجوع به مجمع الامثال میدانی ص 766 و صفقه شود.
-
مشقر
لغتنامه دهخدا
مشقر. [ م ُ ش َق ْ ق َ ] (ع اِ) پنگان . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || قدح بزرگ . (از اقرب الموارد) (از محیطالمحیط). || خیک چرمین . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از محیطالمحیط).
-
جستوجو در متن
-
اسابذة
لغتنامه دهخدا
اسابذة. [ اَب ِ ذَ ] (اِخ ) نام قومی از فرس . (اقرب الموارد). قومی از ایرانیان . گروهی از مجوس فارس . واحد آن : اسبذی . (منتهی الارب ). جماعتی از ایرانیان زرتشتی بین النهرین که آنانرا اسبذیین نیز میگویند و سلیحوران قلعه ٔ مشقر بودند و منذربن سادی یکی...
-
هجران
لغتنامه دهخدا
هجران . [ هََ ج َ ] (اِخ ) دو ده است روباروی در سر کوه حصین و محکم نزدیک حضرموت که یکی آن را حیدون و دیگری را دمون نامند. (منتهی الارب ). تثنیه ٔ هجر، و هجر به لغت اهل یمن به معنی قریه است و هجران دو قریه باشد بر قله ٔ کوهی استوار. یکی از این دو را خ...
-
طسم
لغتنامه دهخدا
طسم .[ طَ ] (اِخ ) قبیله ای است از عاد و آن از اولاد طسم بن لاوی بن سام بن نوح علیه السلام بود. (منتهی الارب ) (آنندراج ). قومی از عرب بائده و ایشان بنوطسم بن لاوذبن ارم بن سام بن نوح علیه السلام اند و جوهری گوید: از عاد باشند و منزلشان احقاف یمن بود...
-
حارث
لغتنامه دهخدا
حارث . [ رِ ] (اِخ ) ابن معاویةبن ثوربن مرتعبن ثور الکندی الکهلانی معروف به الحارث الاکبر و حارث حرّاب از قبیله ٔ قحطان و یکی از ملوک جاهلی است و بر مشقر و یمامة و بحرین حکومت داشت و این حکومت پس از پدر خود یافت . یعقوب بن اسحاق کندی فیلسوف و اشعث بن...
-
بازار
لغتنامه دهخدا
بازار. (اِ) در پهلوی واچار (در هوجستان واچار = سوق الاهواز. رجوع شود به خوزستان ) در پارسی باستان آباکاری مرکب از: آبا در سانسکریت سبها . بمعنی محل اجتماع و جزو دوم مصدر کاری ، بمعنی چریدن (دارمستتر، تتبعات ایرانی ج 2 ص 129، 131). گیلکی واچار . (نیز:...
-
یوم
لغتنامه دهخدا
یوم . [ ی َ ] (ع اِ) روز. (ترجمان القرآن جرجانی ص 108) (دهار). روز، مذکر آید و اول آن از طلوع فجر صادق است تا غروب آفتاب . ج ، ایام و اصل آن ایوام بوده . جج ، ایاویم . (ناظم الاطباء). روز. ج ، ایام . (مهذب الاسماء). روز. ج ، ایام ، اصل آن ایوام و یوم...