کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مشقت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
مشقة
لغتنامه دهخدا
مشقة.[ م ُ ق َ ] (ع اِمص ) سوزشی که از سائیده شدن جامه ٔ نو در بدن عارض گردد. (ناظم الاطباء). سوختگی که بجامه ٔ نو رسد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از محیطالمحیط) (از اقرب الموارد). || بهم سائیدگی شکم رانها. (ناظم الاطباء). بهم سایی شکم هر دو ران . (م...
-
جستوجو در متن
-
مشاق
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: مشاقّ، جمعِ مشَقَّة] [قدیمی] mašāq[q] = مشقت
-
مشقات
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: مشَقّات، جمعِ مشقة] maše(a)q[q]āt = مشقت
-
مشاق
فرهنگ فارسی معین
(مَ قّ) [ ع . ] (اِ.) جِ مشقت ؛ سختی ها، مشقت ها.
-
محنت دیده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی. فارسی] mehnatdide رنجدیده؛ مشقتدیده.
-
نَصَبٌ
فرهنگ واژگان قرآن
رنج و مشقت
-
شِقِّ
فرهنگ واژگان قرآن
مشقت و سختي
-
سیج
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] sij رنج؛ محنت؛ مشقت.
-
excruciating
دیکشنری انگلیسی به فارسی
تعجب آور است، مشقت بار
-
hardship
دیکشنری انگلیسی به فارسی
سختی، مشقت، ذلت، محنت
-
مشقات
لغتنامه دهخدا
مشقات . [ م َ ش َق ْ قا ] (ع اِ) ج ِ مشقت . (یادداشت دهخدا). رجوع به مشقت شود.
-
محنت زده
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی. فارسی] mehnatzade آزرده و غمگین؛ گرفتار رنج و مشقت.
-
عنا
واژگان مترادف و متضاد
آزار، رنج، زحمت، عذاب، عنت، محنت، مشقت
-
مرارت کشیدن
واژگان مترادف و متضاد
سختی دیدن، محنت کشیدن، مشقت کشیدن، رنجبردن
-
بی زحمت
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فارسی. عربی] bizahmat ۱. آسان.۲. (قید) بیرنج؛ بیمشقت.