کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مشغلة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مشغلة
لغتنامه دهخدا
مشغلة. [ م َ غ َ ل َ ] (ع اِ) کار و بار که بازدارد تو را از کار. ج ، مَشاغِل . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). کار و باری که بازدارد شخص را از کار دیگر. ج ، مشاغل . (ناظم الاطباء). و رجوع به ماده ٔ بعد شود.
-
واژههای مشابه
-
مشغله
واژگان مترادف و متضاد
۱. اشتغال، پیشه، حرفه، شغل، فعالیت، کار ۲. دلمشغولی، گرفتاری، مشغولیت ۳. سرگرمی ۴. شور، غوغا، هنگامه
-
مشغله
فرهنگ واژههای سره
کاروبار، پیشه مند
-
مشغله
فرهنگ فارسی معین
(مَ غَ لِ) [ ع . مشغلة ] (اِ.) کار و بار، پیشه ، شغل . ج . مشاغل .
-
مشغله
لغتنامه دهخدا
مشغله . [ م َ غ َ ل َ / ل ِ ] (ع اِ) کار و بار. (غیاث ). مأخوذ از تازی ، کار و بار و شغل و پیشه و کسب ومعامله و داد و ستد و هر چیزی که شخص را بخود مشغول کند. (ناظم الاطباء). گرفتاری کار. شغل : آنکو چو من از مشغله و رنج حذر کردبا شاخ جهان بیهده شورید...
-
مشغله
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: مشغلَة، جمع: مشاغل] mašqale ۱. کار؛ کسب؛ پیشه.۲. آنچه شخص را مشغول کند.
-
مشغله کردن
فرهنگ فارسی معین
( ~. کَ دَ) [ ع - فا. ] (مص ل .) هیاهو کردن .
-
بی مشغله
لغتنامه دهخدا
بی مشغله . [ م َ غ َ ل َ / ل ِ ] (ص مرکب ) (از: بی + مشغله ) بی کار. بی خیال . فارغ البال . بی سرگرمی : در آن دشت میگشت بی مشغله گهش در گیاروی گه در گله . نظامی .و رجوع به مشغله شود.
-
جستوجو در متن
-
meshuggah
دیکشنری انگلیسی به فارسی
مشغله
-
مشاغل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ مشغَلَة] mašāqel = مشغله
-
بیکاری
واژگان مترادف و متضاد
عطلت ≠ اشتغال، مشغله
-
سرگرمی
واژگان مترادف و متضاد
اشتغال، تفریح، تفنن، مشغله، مشغولیت
-
دلمشغولی
واژگان مترادف و متضاد
اضطراب، تشویش، دغدغه، مشغله، مشغولیت، هم ≠ فراغت