کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مشعلی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مشعلی
لغتنامه دهخدا
مشعلی . [ م َ ع َ ] (اِخ ) دهی از دهستان زاویه و در بخش شوش است که در شهرستان دزفول واقع است و 350 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ، ج 6).
-
مشعلی
لغتنامه دهخدا
مشعلی . [ م َ ع َ ] (ص نسبی ، اِ) مشعل دار. دارنده ٔ مشعل . || نام گلی است . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
-
جستوجو در متن
-
قندیل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: قِندیل، معرب، مٲخوذ از یونانی، جمع: قَنادیل] qa(e)ndil مشعلی که از سقف آویزان میکنند؛ چراغ آویز.〈 قندیل چرخ: [قدیمی، مجاز] خورشید و ماه.
-
محنتی
لغتنامه دهخدا
محنتی . [ م ِ ن َ ] (اِخ ) به نوشته ٔ امیر علیشیر نوایی در تذکره از شاعران روزگار او بوده است و این مطلع را از شعر او نقل کرده است :بی رخت هر قطره ٔ خون بر سر مژگان مرامشعلی باشد فروزان در شب هجران مرا.(مجالس النفائس ص 84).
-
ارین نی
لغتنامه دهخدا
ارین نی . [ اِ ] (اِخ ) یا اومنید . ربةالنوعهای یونانی . و رومیان آنان را فوری مینامیدند و ایشان دختران زمین بودند و در تارتار (دوزخ ) میزیستند و مأمور بودند گناهان بشر را جزا دهند و صورت آنان را با موهای مارشکل مجسم می کردند که به یک دست مشعلی فروز...
-
پیشاپیش
لغتنامه دهخدا
پیشاپیش . (اِ مرکب ، ق مرکب ) (از: پیش و الف واسطه (وقایه ) و پیش ) پیش پیش .مقدم بر همه . از پیش همه . جلوتر از دیگران . منا. (منتهی الارب ). مبداء. لقاط. (منتهی الارب ) : گرچه ما را نیست پیشاپیش دود مشعلی نیست دود آه مظلومی هم از دنبال ما. واعظ قزو...
-
زاویه
لغتنامه دهخدا
زاویه . [ ی َ ] (اِخ ) نام یکی از دهستانهای بخش شوش شهرستان دزفول است . این دهستان در باختر رودخانه ٔ دز و خاور دهستانهای بنوار ناظر و بن معلا واقع شده است . موقعیت طبیعی آن جلگه و هوای آن گرم سیر و مالاریائی است . آب آن از رودخانه ٔ دز و محصول عمده ...
-
نور
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: اَنوار] nur ۱. روشنایی؛ تابش؛ فروغ؛ فروز: نور چراغ، نور آفتاب.۲. [عامیانه، مجاز] توانایی دیدن.۳. بیستوچهارمین سورۀ قرآن کریم، مدنی، دارای ۶۴ آیه.۴. [قدیمی، مجاز] رونق.〈 نور اسپهبد (اسفهبد): [قدیمی]۱. فره کیانی.۲. نفس ناطقه؛ رو...
-
واعظ قزوینی
لغتنامه دهخدا
واعظ قزوینی . [ ع ِ ظِ ق َزْ ] (اِخ ) ملقب به رفیعالدین و گاهی به ملارفیعالدین و یا ملارفیع هم موصوف است . از علمای امامیه و از ادبا و شعرا و فضلای قرن یازدهم هجری است و در اشعار خود واعظ تخلص میکرد. در وعظ و خطابه سرآمد بوده است . وی از شاگردان ملاخ...
-
سنگین دل
لغتنامه دهخدا
سنگین دل . [ س َ دِ ] (ص مرکب ) مرادف سنگدل . (آنندراج ). سخت دل . بی رحم . قسی القلب : چون مرا دید ایستاده بر کنار رودبارگفت ای بی معنی سنگین دل نامهربان . فرخی .بربند موی وحلقه ٔ زرین گوش توسنگین دلان حلقه ٔ خضرا گریسته . خاقانی .به بر گرچه سیمند س...
-
تائیس
لغتنامه دهخدا
تائیس . (اِخ ) روسپی معروف یونانی که اسکندر را به آتش زدن تخت جمشید (پرس پلیس ) تشویق کرد. دیودور گوید: اسکندر جشن فتوحات خود را گرفته قربانیها برای خدایان کرد و ضیافتهای درخشان داد. زنان بدعمل در این جشن حضور داشتند و بلهو و لعب مشغول بودند.در این و...
-
دستی
لغتنامه دهخدا
دستی .[ دَ ] (ص نسبی ، اِ) منسوب به دست . مربوط به دست .- صنایع دستی ؛ صنایعی که حاصل دست باشد.- کار دستی ؛کار که تهیه ٔ آن با چرخ نباشد. عمل یدی . کاری که بادست کرده باشند نه با ماشین یا چرخ .|| مقابل پائی : چرخ خیاطی دستی ؛ که با دست گردانده شود ...
-
خداویردی
لغتنامه دهخدا
خداویردی . [ خ ُ وِ ](اِخ ) وی دلاک و حمامی بود از اهل قزوین که شاهزاده ٔحیدرمیرزای صفوی فرزند شاه عباس اول را بقتل آورد. توضیح آنکه بر اثر جنگهای متمادی با عثمانیها، شاه عباس اول تصمیم بمصالحت گرفت و قرار شد یکی از شاهزادگان صفوی بدربار عثمانی رود و...
-
مشعل
لغتنامه دهخدا
مشعل . [ م َ ع َ ] (ع اِ) مشعلة. قندیل و پلیته . (منتهی الارب ). قندیل . ج ، مَشاعل . (اقرب الموارد). قندیل و پلیته . ج ، مشاعل . قندیل بزرگ مشبک و پایه دار که شبها در جلو پادشاهان و امرا کشند و نیز در عروس کشی پیشاپیش عروس کشند. (ناظم الاطباء). چوب ...