کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مشرق پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
بطرف خاور رفتن
دیکشنری فارسی به عربی
مشرق
-
جهت یابی کردن
دیکشنری فارسی به عربی
مشرق
-
بجهت معینی راهنمایی کردن
دیکشنری فارسی به عربی
مشرق
-
بعدالمشرقین
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: بعدالمشرقَین] [قدیمی] bo'dalmašreqeyn ۱. دوری بین مشرق و مغرب؛ فاصلۀ میان مشرق و مغرب.۲. دوری بهقدر دوری مشرق از مغرب.
-
خاوران
واژگان مترادف و متضاد
۱. مشرق، مشرقزمین ۲. شرق ۳. مشرق و مغرب ≠ باختران
-
خراسان
واژگان مترادف و متضاد
مشرق، خاور
-
شرق
دیکشنری فارسی به عربی
شرق , مشرق
-
مغربزمین
واژگان مترادف و متضاد
اروپا، آمریکا ≠ مشرق زمین
-
eastbound
دیکشنری انگلیسی به فارسی
شرق باند، رو به مشرق
-
شفاف
دیکشنری فارسی به عربی
بلور , شفاف , مشرق , وضح
-
زلا ل
دیکشنری فارسی به عربی
بلور , مشرق , واضح
-
براق
دیکشنری فارسی به عربی
حريري , رائع , لماع , مشرق
-
شرقیان
لغتنامه دهخدا
شرقیان .[ ش َ ] (اِخ ) مردم مشرق زمین . اهل مشرق : سکندر که با شرقیان حرب داشت در خیمه گویند با غرب داشت .سعدی (بوستان ).
-
خاور
فرهنگ فارسی معین
(وَ) (اِ.) 1 - مغرب . 2 - مشرق .
-
کاجاکوه
لغتنامه دهخدا
کاجاکوه . (اِخ ) موضعی است در مشرق زاهدان .