کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مشرفه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
مشرفه
مترادف و متضاد
مقدس، مقدسه، شریف
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
مشرفه
واژگان مترادف و متضاد
مقدس، مقدسه، شریف
-
مشرفه
لغتنامه دهخدا
مشرفه . [ م َ رَ ف َ ] (ع اِ) آفتاب گاه . (آنندراج ). بلندی زمین . ج ، مشارف . (ناظم الاطباء). || مصحف مشربه . ظرفی است مسین با دهانه ٔ فراخ و گوشه و دسته که زنان برای آب ریختن به تن به حمام برند. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
-
مشرفه
لغتنامه دهخدا
مشرفه . [ م ُ ش َرْ رِ ف َ ] (ع اِ) نامه و رساله که از طرف شخص اعلی باشد بسوی ادنی . (غیاث ) (آنندراج ).
-
واژههای مشابه
-
مَشرَفَه
لهجه و گویش بختیاری
mašrafa ظرف دستهدار مخصوص ریختن آب بر سر و تن در حمام.
-
علی مشرفة
لغتنامه دهخدا
علی مشرفة. [ ع َ ی ِ م ُ ش َرْ رَ ف َ ] (اِخ ) ابن مصطفی بن عطیةبن جعفربن احمدبن عطیه ٔ مشرفة. دکتر در فلسفه و علوم بود. وی در یازدهم ژوئیه ٔ سال 1898 م . / 1316 هَ . ق . در دمیاط متولد شد و گواهینامه ٔ دانشسرای عالی را به دست آورد سپس با هیئتی برای ...
-
واژههای همآوا
-
مَشرَفَه
لهجه و گویش بختیاری
mašrafa ظرف دستهدار مخصوص ریختن آب بر سر و تن در حمام.
-
جستوجو در متن
-
علی
لغتنامه دهخدا
علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن مصطفی بن عطیةبن جعفربن احمدبن عطیه ٔ مشرفة. رجوع به علی مشرفة شود.
-
نهداء
لغتنامه دهخدا
نهداء. [ ن َ ] (ع ص ، اِ) ریگ توده ٔ بلند. (منتهی الارب ). رملة مشرفه . (اقرب الموارد) (متن اللغة).
-
طمیم
فرهنگ فارسی معین
(طَ) [ ع . ] (اِ.) برد سپید که مشاهد مشرفه را بدان می پوشانیدند و از آن لباس فاخر می کردند و نیز کفن مرده می ساختند.
-
رأس القری
لغتنامه دهخدا
رأس القری . [ رَءْ سُل ْ ق ُ را ] (اِخ ) یکی از نامهای مکه ٔ مشرفه . (یادداشت مرحوم دهخدا). ام ّالقری ̍.
-
عرق الکافور
لغتنامه دهخدا
عرق الکافور. [ ع ِ قُل ْ ] (ع اِ مرکب ) زرنباد است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). به لغت اهل مکه ٔ مشرفه زرنباد است . (مخزن الادویه ). رجوع به زرنباد شود.
-
نذورات
لغتنامه دهخدا
نذورات . [ ن ُ ] (از ع ، اِ) در تداول ، آنچه از نقد وجنس که برای اماکن مشرفه فرستند. || طعام فاتحه ٔ روح بزرگان . || آنچه در راه خدا انفاق کنند و انفاق آن را بر خود واجب گردانند. (ناظم الاطباء). ج ِ نُذور. جج ِ نَذْر. رجوع به نَذر شود.