کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مشربه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
آبخوری
واژگان مترادف و متضاد
۱. تنگ، سبو، کوزه، مشربه ۲. آبخور، آبشخور
-
مشارب
فرهنگ فارسی معین
(مَ رِ) [ ع . ] (اِ.) جِ مشرب و مشربه ، نوشیدنی ها.
-
تست
لغتنامه دهخدا
تست . [ ت َ ] (اِ) پیاله و مشربه . (ناظم الاطباء). شاید مصحف طست باشد.
-
مشارب
لغتنامه دهخدا
مشارب . [ م َ رِ ] (ع اِ) ج ِ مَشرَبة و مَشرُبة. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). ج ِ مَشرَب . (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (دهار). ج ِ مِشرَبة. (ناظم الاطباء). آشامیدنی ها. (غیاث ) (آنندراج ) : زاهد کسی باشد که او را بدانچه تعلق به دنی...
-
نعارة
لغتنامه دهخدا
نعارة. [ ن َ رَ ] (ع اِ) در تلفظ عوام عرب : نَعّارَة. مشربه . (از المنجد). رجوع به نَعّارَة شود.
-
خنورآب
لغتنامه دهخدا
خنورآب . [ خ َ / خ ُ ] (اِ مرکب ) جای آب خوری . مشربه . (یادداشت بخط مؤلف ).
-
آبخوری
لغتنامه دهخدا
آبخوری . [ خوَ / خ ُ ] (اِ مرکب ) ظرف آب خوردن . مشربه . آبخواره . آبخور. || شارب (موی سبلت ). || نوعی از دهنه ٔ اسب که هنگام آب دادن بر دهان او زنند.
-
برزین
لغتنامه دهخدا
برزین . [ ب ِ ] (ع اِ) مشربه ای که از پوست طلع خرما کنند. (اقرب الموارد). کوزه ای از پوست طلع. (منتهی الارب ). آبخوره از پوست شکوفه ٔ خرما. (آنندراج ).
-
نگژده
لغتنامه دهخدا
نگژده . [ ن َ گ َ دَ / دِ ] (اِ) کوزه و مشربه ٔ سفالین . (برهان قاطع) (آنندراج ). در بعضی فرهنگها به کاف [ نکژده ] مرقوم است . (جهانگیری ) (از رشیدی ). و بعضی به زای تازی [ نگزده ] نیز گفته اند. (رشیدی از مؤیداللغات ) (از آنندراج ).
-
نکژده
لغتنامه دهخدا
نکژده . [ ن َک َ دَ / دِ ] (اِ) کوزه و مشربه ٔ سفالین . (برهان قاطع) (آنندراج ) (انجمن آرا). نگژده . (برهان قاطع) (جهانگیری ) (رشیدی ). بعضی به زای تازی [ نکزده ] گویند.(از انجمن آرا) (از رشیدی ). رجوع به نَگَژده شود.
-
تلة
لغتنامه دهخدا
تلة. [ ت ِل ْ ل َ ] (ع اِ) کوزه ای از پوست طلع. (منتهی الارب ) (آنندراج ). مشربه ای از غلاف طلع. (ناظم الاطباء). || یک بار افتادن ، مصدر است برای مرة. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
-
شفافة
لغتنامه دهخدا
شفافة. [ ش ُ ف َ ] (ع اِ) باقی آب در خنور. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). باقی آب در مشربه . (مهذب الاسماء). باقی آب در کوزه و ظرف . (یادداشت مؤلف ) (از اقرب الموارد).
-
قاقزة
لغتنامه دهخدا
قاقزة. [ ق ُزْ زَ ] (ع اِ) شیشه ٔ شراب . ظرف شراب . (جوالیقی ج 1 ص 273). مشربه . (قاموس ). قدح . (قاموس ). قازوزه . رجوع به قازوزه شود.
-
میثب
لغتنامه دهخدا
میثب . [ ث َ ] (اِخ ) مالی است در مدینه وآن یکی از صدقات نبی علیه السلام است و برای وی هفت حیطان به نامهای برقه و میثب و صافیه و اعواف و حسنی و دلال و مشربة ام ابراهیم بود. (از معجم البلدان ).
-
نعارة
لغتنامه دهخدا
نعارة. [ ن َ ع ْ عا رَ ] (ع ص ) تأنیث نعار. رجوع به نَعّار شود. || زن بابانگ پلیدزبان . (آنندراج ) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). صخّابه ٔ فاحشه .(اقرب الموارد) (المنجد). || (اِ) مشربه ای سفالین است که چون از آن نوشند بانگ کند . (از اقرب الموارد) (ا...