کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مشخص پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
مشخص
/mošaxxas/
معنی
معیّنشده؛ تمیزدادهشده.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. آشکار، برجسته، روشن، مبرهن، متمایز، مسجل، معلوم، معین، ممتاز، ممیز، واضح
۲. تشخصیافته ≠ نامشخص، نامعلوم
برابر فارسی
بازشناخته، شناخته شده
دیکشنری
well-defined, clean-cut, clear-cut, decided, definite, definitive, distinct, especial, given, pronounced, several, sharp, specific, strict, tangible
-
جستوجوی دقیق
-
مشخص
واژگان مترادف و متضاد
۱. آشکار، برجسته، روشن، مبرهن، متمایز، مسجل، معلوم، معین، ممتاز، ممیز، واضح ۲. تشخصیافته ≠ نامشخص، نامعلوم
-
مشخص
فرهنگ واژههای سره
بازشناخته، شناخته شده
-
مشخص
فرهنگ فارسی معین
(مُ شَ خَّ) [ ع . ] (اِمف .) معین ، معلوم .
-
مشخص
لغتنامه دهخدا
مشخص . [ م ُ ش َخ ْ خ ِ ] (ع ص ) تشخیص دهنده . || مایه ٔ تشخیص و امتیاز چیزی از نظائر خود.
-
مشخص
لغتنامه دهخدا
مشخص . [ م ُ ش َخ ْخ َ ] (ع ص ) تشخیص کرده شده . و نامشخص ، آنکه بر یک وضع و حالت نباشد. (آنندراج ). معین . محقق . معین شده . محقق شده . قرارداده شده . (از ناظم الاطباء) : در مدینه مصطفی دین مشخص دان و بس زآنکه از دین در مدینه اصل و بنیان آمده . خاقا...
-
مشخص
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] mošaxxas معیّنشده؛ تمیزدادهشده.
-
مشخص
دیکشنری فارسی به عربی
قابل للتعيين , مطهر , مميز
-
واژههای مشابه
-
مشخص کردن
واژگان مترادف و متضاد
۱. معلوم کردن، تعیین کردن، معین کردن ۲. تشخیص دادن
-
مشخص شده
دیکشنری فارسی به عربی
محدد
-
مشخص کردن
دیکشنری فارسی به عربی
حدد , ميز
-
نا مشخص
دیکشنری فارسی به عربی
غير محدد
-
مشخص کردن هویت {شخصی}
دیکشنری فارسی به عربی
إثْباتُ الهوية
-
دارای ساختمان غیر مشخص
دیکشنری فارسی به عربی
لا شکلي
-
امضاء و علا مت برجسته و مشخص
دیکشنری فارسی به عربی
شارة