کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مشت افشار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
مشت زنی
دیکشنری فارسی به عربی
ملاکمة
-
گُل مُشت
لهجه و گویش بختیاری
gol-mošt مشت بسته، مشت گره کرده.
-
تالا مُشت
لهجه و گویش بختیاری
tâlâ-mošt مقدار غلهاى که در یک مشت بگنجد.
-
monkey’s fist/ monkey fist
گره مشتمیمونی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل دریایی] گرهی برای سنگین کردن انتهای طنابپران (heaving line) که از چند دور تاباندن طناب به دور خود ساخته میشود
-
Thai boxing
مشتزنی تایلندی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ورزش] ← پامشت
-
هشت و مشت
لغتنامه دهخدا
هشت و مشت . [ هَُ ت ُ م ُ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) از اتباع است به معنی جنگ کردن بامشت و لگد و سیلی و امثال آن . (برهان ) : با یک تنه تن خود چون پس همی نیایی اندرمصاف مردان کی مرد هشت و مشتی ؟ناصرخسرو.
-
boxing ring
سکوی مشتزنی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ورزش] محوطهای چهارگوش، معمولاً حدود یک متر بالاتر از سطح زمین، برای انجام مسابقۀ مشتزنی که اطراف آن با سه ردیف طناب موازی محصور است متـ . سکو ring 2
-
مشت و مال دادن
فرهنگ فارسی معین
(مُ تُ دَ) (مص م .) 1 - با دست کسی یا چیزی را مالش دادن . 2 - مالیدن اندام کسی به مشت (در گرمابه ). 3 - (کن .) گوشمالی دادن ، تنبیه کردن . 4 - به مکر و حیله کسی را سر حال آوردن .
-
مشت بیضه کردن
لغتنامه دهخدا
مشت بیضه کردن . [ م ُ ب َ / ب ِ ض َ / ض ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) گرد کردن مشت برای زدن بر کسی . (آنندراج ) : جان من اول فتح است مترس از تک و تازبیضه کن مشت و بر آن گردن سختش بنواز.میرنجات (از آنندراج ).
-
مشت و مال
لغتنامه دهخدا
مشت و مال . [ م ُ ت ُ ] (اِ مرکب ) مشتمال . و رجوع به مشتمال و ترکیب های آن شود.
-
باد در مشت داشتن
لغتنامه دهخدا
باد در مشت داشتن . [ دَرْ م ُ ت َ ] (مص مرکب ) رنج و کوشش کسی هدر رفتن . رجوع به باد شود.
-
مشت ومال دهنده
دیکشنری فارسی به عربی
مدلک
-
مشت زدن یکراست
دیکشنری فارسی به عربی
جورب
-
یک مشت پر
دیکشنری فارسی به عربی
حفنة
-
با مشت گرفتن
دیکشنری فارسی به عربی
مقص