کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مشتن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
مشتن
/meštan/
معنی
۱. دست مالیدن به چیزی.
۲. مالیدن چیزی به چیز دیگر.
۳. خمیر کردن.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. مالیدن
۲. مالاندن
۳. خمیر کردن، سرشتن
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
مشتن
واژگان مترادف و متضاد
۱. مالیدن ۲. مالاندن ۳. خمیر کردن، سرشتن
-
مشتن
فرهنگ فارسی معین
(مُ یا مِ تَ) (مص م .) 1 - مالیدن (اعم از آن که دست در چیزی بماند یا چیزی را به چیزی دیگر بمالند). 2 - سرشتن ، خمیر کردن .
-
مشتن
لغتنامه دهخدا
مشتن . [ م ِ ت َ ] (مص ) سرشتن و خمیر کردن . (فرهنگ رشیدی ). سرشتن و خمیر کردن و بر این قیاس «مشت » و «مشتیم ». احمد اطعمه (گوید) : مگر مالم بپای دنبه دستی غرض در مشتن چنگالم این است .و بسحاق اطعمه گوید : در روغن او ما دو سه چنگال بمشتیم .و ظاهراً اص...
-
مشتن
لغتنامه دهخدا
مشتن . [ م ُ ت َ ] (مص ) مالیدن اعم از آن که دست در چیزی مالند یا چیزی را در چیز دیگر. (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). ظاهراً از پارسی باستان «مرشته نه ای » متعلق به اوستایی «مرز» ، دزفولی «ماشتن » (مالیدن ). مشتن ، چیزی را با مشت مالیدن و چیزی ر...
-
مشتن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) [قدیمی] meštan ۱. دست مالیدن به چیزی.۲. مالیدن چیزی به چیز دیگر.۳. خمیر کردن.
-
جستوجو در متن
-
مشته
لغتنامه دهخدا
مشته . [ م َ ت َ / ت ِ ] (ن مف ) سرشته و خمیر. (فرهنگ رشیدی ) : دل شب ارده و خرمای مشته به چشم بنگی اسباب تمام است . احمد اطعمه (از فرهنگ رشیدی ).رجوع به مِشتَن شود.
-
چنگال
لغتنامه دهخدا
چنگال . [ چ َ ] (اِ) (از: چنگ + آل ، پسوند) پنجه ٔ مردم . پنجه ٔ دست . (برهان ) (جهانگیری ) (غیاث اللغات ) (آنندراج ) (شرفنامه ٔ منیری ) (انجمن آرا) (ناظم الاطباء).دست . مشت . پنجه ٔ آدمی چون کمی خم کنند : چو دیوان بدیدند کوپال اوی بدرید دلشان ز چنگا...
-
مالیدن
لغتنامه دهخدا
مالیدن . [ دَ ] (مص ) لمس کردن و مس نمودن و دست یاافزار بر چیزی کشیدن و دلک کردن . (ناظم الاطباء). دست کشیدن روی چیزی . چیزی را در دست مکرر فشار دادن . مس کردن . لمس کردن . (فرهنگ فارسی معین ). در اوستا، مرزئیتی ، مرز (جاروب شده )، پهلوی ، مرزیشن (جم...
-
مشت
لغتنامه دهخدا
مشت . [ م ُ ] (اِ) معروف است که گره کردن پنجه ٔ دست باشد. (برهان ). آن جزء از دست که مابین ساعد و انگشتان واقع شده باشد. (ناظم الاطباء). گره کردن پنجه ، مأخوذ از مشتن به معنی مالیدن و سرشتن . (آنندراج ). غرفه . حثی . قبضه . چنگ . راحة دست که مجموع ا...