کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مشتقگیری پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
differentiation 1
مشتقگیری
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ریاضی] عمل به دست آوردن مشتق یک تابع
-
واژههای مشابه
-
مشتق
واژگان مترادف و متضاد
اشتقاقیافته، برگرفته، برآمده، جداگردیده
-
مشتق
فرهنگ واژههای سره
برگرفته، فرامده، شیب، آمده از
-
مشتق
فرهنگ فارسی معین
(مُ تَ قّ) [ ع . ] (اِمف .) 1 - جدا شده ، چیزی که از چیز دیگر جدا شده باشد. 2 - کلمه ای که از کلمة دیگر گرفته شده باشد. 3 - در ریاضی حد نسبت نمو تابع به نمو متغیر وقتی که نمو متغیر به سمت صفر میل کند. 4 - آهنگ تغییر هر تابع نسبت به متغیر آن (ریاضی )...
-
مشتق
لغتنامه دهخدا
مشتق .[ م ُ ت َق ق ] (ع ص ) لفظی که از لفظ دیگر گرفته شده وفارسیان به تخفیف هم آرند. (از غیاث ) (آنندراج ). کلمه ٔ گرفته شده از کلمه ٔ دیگر. بیرون آمده و صادرگشته ومتفرع شده . (ناظم الاطباء). کلمه ای که از کلمه ٔ دیگر (کلمه ٔ اصلی ) گرفته شده ، مانند...
-
مشتق
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی: مشتقّ] moštaq[q] ۱. چیزی که از چیز دیگر جدا شده باشد؛ جداشده.۲. (ادبی) در دستور زبان، کلمۀ پسونددار یا پیشونددار.۳. (ادبی) در دستور زبان، کلمۀ گرفتهشده از فعل، مانندِ جویا.۴. [قدیمی] شکافته.
-
مشتق
واژهنامه آزاد
(پارسی سره؛ واژۀ پیشنهادی کاربران) برگرفته، واخَنِه. "مشتق گرفتن" به پارسی می شود "برگرفتن، واخَنیدَن". "واخَنیدَن" هست پیشوند "وا" و "خَن" (چشمه) و پسوند "یدَن" رویهم "جدا کردن از چشمه". "مشتقات نفتی" به پارسی می شود "برگرفته های نفتی، واخَنِه های ن...
-
partial differentiation
مشتقگیری جزئی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ریاضی] فرایند به دست آوردن مشتق جزئی
-
numerical differentiation
مشتقگیری عددی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ریاضی] روشی تقریبی برای محاسبۀ مشتق تابع
-
logarithmic differentiation
مشتقگیری لگاریتمی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ریاضی] فرمولدار
-
گیری
لغتنامه دهخدا
گیری . (اِخ ) (قلعه ٔ...) قلعه ای است در هندوستان که در آن قلعه سلطان مسعودبن محمود سبکتکین بوسیله ٔ برادرش محمد زندانی شد و آنگاه به قتل رسید. (از تاریخ بیهقی چ فیاض ص 690) (اخبار الدولة السلجوقیة ص 14).
-
گیری
لغتنامه دهخدا
گیری . (اِخ ) دهی است از دهستان اشکور بالا بخش رودسر شهرستان لاهیجان . واقع در 66000 گزی جنوب رودسر. محلی کوهستانی و هوای آن سردسیر و سکنه ٔ آن 406 تن است . آب آن از چشمه سار تأمین میشود. محصولات آن غلات ، بنشن ولبنیات و شغل اهالی زراعت و گله داری و...
-
گیری
لغتنامه دهخدا
گیری . (حامص ) حاصل مصدر است از گرفتن ولی بتنهایی به کار نمیرود بلکه در جزء دوم حاصل مصدر مرکب می آید و از آن جمله در کلمات ذیل : آبگیری . آب غوره گیری .آب میوه گیری . بنزین گیری . بهانه گیری . پاگیری . جن گیری .خانه گیری . خمیرگیری . دامنگیری . دستگ...
-
گیرى
لهجه و گویش بختیاری
giri 1. جریب (واحد سطح زمین کشاورزى برابر با هزار متر مربع)؛ 2. واحد توزین غلات برابر با سى کیلو.