کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مشتقات پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مشتقات
لغتنامه دهخدا
مشتقات . [ م ُ ت َق ْ قا ] (ع اِ) ج ِ مشتق . و آن در عربی ده است : ماضی ، مضارع ، امر، اسم فاعل ، اسم مفعول ،صفت مشبهه ، اسم تفضیل ، اسم زمان ، اسم مکان ، اسم آلة. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به مشتق شود.
-
واژههای مشابه
-
مشتقات اسید باربیتوریک که بعنوان داروی مسکن وخواب اورتجویز میشود
دیکشنری فارسی به عربی
حامض البربتيورية
-
جستوجو در متن
-
frostation
دیکشنری انگلیسی به فارسی
مشتقات
-
derivatives
دیکشنری انگلیسی به فارسی
مشتقات، مشتق
-
entrenchments
دیکشنری انگلیسی به فارسی
مشتقات، سنگر، سنگر بندی، خندق
-
گلوکزید
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: glucoside] ‹گلوکوزید› (شیمی) gelukozid, golokozid اسم عمومی مشتقات گلوکز که در بسیاری از نباتات وجود دارد.
-
bitumen
قیر
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل درونشهری-جادهای] مخلوط جامد و چسبندهای از مشتقات نفت که یکی از موارد استفادۀ آن پوشش سطح راههاست
-
entwines
دیکشنری انگلیسی به فارسی
مشتقات، بهم پیچیدن، بهم پیچاندن، بافتن، مثل طناب تابیدن، در اغوش گرفتن
-
derivations
دیکشنری انگلیسی به فارسی
مشتقات، اشتقاق، استخراج، استنتاج، اقتباس، استنساخ، سر چشمه
-
عین القطر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: عَینالقطر] [قدیمی] 'eynolqetr روغنی سیاه و بدبو؛ قطران؛ مادۀ روغنی بدبو از مشتقات نفت.
-
combined chlorine residual
کلر باقیماندۀ ترکیبی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی محیطزیست و انرژی] بخشی از کلر باقیمانده در آب یا فاضلاب پس از طی زمان تماس لازم که بهصورت ترکیب با آمونیاک یا سایر مشتقات کلر موجود باشد
-
هروئین
فرهنگ فارسی معین
(هِ) [ فر. ] (اِ.) گرد سفید رنگی است از مشتقات مرفین ولی از مرفین و کوکایین قوی تر و کشنده تر که اعتیادآور است .
-
قونسولگری
لغتنامه دهخدا
قونسولگری . [ قُن ْ گ َ ] (اِ مرکب ) قونسولخانه . محل کار قنسول . رجوع به کنسول و مشتقات آن شود.