کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مشتغل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
مشتغل
/moštaqel/
معنی
۱. کسی که دارای شغل و کار است.
۲. کسی که سرگرم کاری است.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
مشتغل
فرهنگ فارسی معین
(مُ تَ غِ) [ ع . ] (اِفا.) دارای کار و شغل .
-
مشتغل
لغتنامه دهخدا
مشتغل . [ م ُ ت َ غ ِ ] (ع ص ) مشغول شونده . (غیاث ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) : ز سودای جانان به جان مشتغل ...در این مصراع به معنی مشغول شونده است ... (از غیاث ) (از آنندراج ). سرگرم . مشغول : چو دشمن به دشمن شود مشتغل تو با دوست بنشین به آرام دل . ...
-
مشتغل
لغتنامه دهخدا
مشتغل . [ م ُ ت َ غ ِ / م ُ ت َ غ َ ] (ع ص ) باکار. (از اقرب الموارد) (از محیط المحیط) (از تاج العروس ). باکار و مشغول . (ناظم الاطباء)
-
مشتغل
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] moštaqel ۱. کسی که دارای شغل و کار است.۲. کسی که سرگرم کاری است.
-
جستوجو در متن
-
مریدباز
لغتنامه دهخدا
مریدباز. [ م ُ ] (نف مرکب ) مریدبازنده . مشتغل به مریدان . رجوع به مرید شود.
-
باکار
لغتنامه دهخدا
باکار. (ص مرکب ) (از: با+ کار) دارای کار. مشتغَل . مشتغِل . (منتهی الارب ). مقابل بی کار. (ناظم الاطباء). در تداول عوام ، شاغل مقامی یا منصبی . (یادداشت مؤلف ). و رجوع به کار شود.
-
خائض
لغتنامه دهخدا
خائض . [ ءِ ](ع ص ) (از: خوض ). دررونده ٔ در آب و جز آن . || دررونده در حدیث و مشتغل بدان . (منتهی الارب ).
-
پراکنده روزی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی، مجاز] parākānderuzi کمروزی؛ تهیدست؛ بینوا: ◻︎ خداوند مِکنت به حق مشتغِل / پراکندهروزی پراکندهدل (سعدی: ۱۶۳).
-
پراکنده روزی
لغتنامه دهخدا
پراکنده روزی . [ پ َ ک َ دَ / دِ ] (ص مرکب ) تهیدست . مُقل ّ : خداوند روزی بحق مشتغل پراکنده روزی پراکنده دل .سعدی .
-
مفتکر
لغتنامه دهخدا
مفتکر. [ م ُ ت َ ک ِ ] (ع ص ) فکرکننده . اندیشه کننده : مشتغل توام چنان کز همه چیز غایبم مفتکر توام چنان کز همه چیز غافلم . سعدی .و رجوع به افتکار شود.
-
جانی اختاجی
لغتنامه دهخدا
جانی اختاجی . [ اَ ] (اِخ ) از امرا و مقربان دربار غازان خاتون است که حسب الامر (پادشاه ) جهت احضار آلافرنک و پیروان او که به فتنه انگیزی مشتغل شده بودند به تبریز فرستاده شد. (از حبیب السیر چ خیام ج 3 ص 157).
-
ساهی
لغتنامه دهخدا
ساهی . (ع ص ) غافل و فراموشکار. (آنندراج ) (مهذب الاسماء) (غیاث ). فراموشکار. ج ، ساهون . (مهذب الاسماء) : و گفت ای که گفتی توانگران مشتغل اند و ساهی و مست ملاهی . (گلستان ).ای پسر گر ملازم شاهی نتوان بود غافل و ساهی .اوحدی .
-
پراکنده دل
لغتنامه دهخدا
پراکنده دل . [ پ َ ک َ دَ / دِ دِ] (ص مرکب ) پریشان خاطر. پراکنده خاطر : خداوند روزی بحق مشتغل پراکنده روزی پراکنده دل . سعدی .نخواهی که باشی پراکنده دل پراکندگان را ز خاطر مهل . سعدی .پراکنده دل گشت از آن عیبجوی .سعدی .
-
یوسف
لغتنامه دهخدا
یوسف . [ س ُ ] (اِخ ) ابن محمدبن یحیی بن ابی بکربن علی بطاح اهدل حسینی زبیدی . محقق و مدرس و از علمای شافعی در یمن و مشتغل در تاریخ و حساب و فرائض دینی بود. از زبید به مکه و مدینه مهاجرت کرد و به تدریس و تألیف اشتغال ورزید. و به سال 1246 هَ . ق . در...