کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مشترک پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
مشترک
/moštara(e)k/
معنی
ویژگی چیزی که مال چند نفر باشد؛ آنچه چند نفر در آن سهم داشته باشند و همه از آن بهره ببرند.
فرهنگ فارسی عمید
برابر فارسی
خریدار، میانوند
دیکشنری
collective, collaborative, common, communal, concerted, corporate, joint, mutual
-
جستوجوی دقیق
-
subscriber, abonné (fr.)
مشترک
واژههای مصوّب فرهنگستان
[عمومی] شخص حقیقی یا حقوقی که با پرداخت وجهی از خدمات خاصی استفاده کند
-
مشترک
فرهنگ واژههای سره
خریدار، میانوند
-
مشترک
فرهنگ فارسی معین
(مُ تَ رَ) [ ع . ] (اِمف .) دارای شریک ، شریک دار.
-
مشترک
فرهنگ فارسی معین
(مُ تَ رِ) [ ع . ] (اِفا.) 1 - شریک و انباز در چیزی . 2 - کسی که روزنامه یا مجله ای را آبونه است .
-
مشترک
لغتنامه دهخدا
مشترک . [ م ُ ت َ رَ ] (ع ص ) شریک داشته شده . عام : طریق مشترک ؛ راه عام . دارای شریک . شریک دار. (ناظم الاطباء). آنچه بین یکی ودیگری سهمی و حصه ای باشد خواه حسی و خواه معنوی ، مانند: طریق مشترک . امر مشترک . رای مشترک . (از اقرب الموارد). آنچه متعل...
-
مشترک
لغتنامه دهخدا
مشترک . [ م ُ ت َ رِ ] (ع ص ) شرکت دارنده در چیزی . کسی که با دیگری در ملکی شریک است . انباز. شریک : فاًنّهم یومئذ فی العذاب مشترکون . (قرآن 33/37). || کسی که مجله ای یا روزنامه ای را برای مدت شش ماه یا یک سال آبونمان شود. ج ، مشترکین .
-
مشترک
دیکشنری عربی به فارسی
مشترک روزنامه وغيره , امضا کننده
-
مشترک
دیکشنری عربی به فارسی
ترکيب شده
-
مشترک
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی: مشترَک] moštara(e)k ویژگی چیزی که مال چند نفر باشد؛ آنچه چند نفر در آن سهم داشته باشند و همه از آن بهره ببرند.
-
مشترک
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی: مشترَک] moštarek آنکه در مالی یا ملکی با دیگری شریک است.
-
مشترک
دیکشنری فارسی به عربی
ارض مشاعة , مفصل
-
مشترک
واژهنامه آزاد
مشاع
-
واژههای مشابه
-
common denominator
مخرج مشترک
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ریاضی] عددی که بر تمام مخرجهای کسرهای مفروض قابل قسمت باشد
-
common ion
یون مشترک
واژههای مصوّب فرهنگستان
[شیمی] یونی که بین دو یا چند سازنده، در یک مخلوط مشترک باشد